نگاری را که میجویم به جانش
نمیبینم میان حاضرانش
کجا رفت او میان حاضران نیست
در این مجلس نمیبینم نشانش
نظر میافکنم هر سو و هر جا
نمیبینم اثر از گلستانش
مسلمانان کجا شد نامداری
که میدیدم چو شمع اندر میانش
بگو نامش که هر کی نام او گفت
به گور اندر نپوسد استخوانش
خنک آن را که دست او ببوسید
به وقت مرگ شیرین شد دهانش
ز رویش شکر گویم یا ز خویش
که کفو او نمیبیند جهانش
زمینی گر نیابد شکل او چیست
که میگردد در این عشق آسمانش
بگو القاب شمس الدین تبریز
مدار از گوش مشتاقان نهانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار شاعر به جستجوی محبوبی میپردازد که در جمع حاضر نیست و او را نمیتواند پیدا کند. او با احساس دلتنگی، اشاره به صفات و ویژگیهای محبوبش میکند و تأکید میکند که نبودن او در این مجلس، باعث بینظمی و خلوص در دلهاست. شاعر از یاران و دوستان میخواهد که نام محبوب را بگویند، چرا که ذکر نام او باعث آرامش و جاودانگی روحش میشود. در نهایت، اشاره به محبوبی با لقب شمسالدین تبریز میکند که در دل مشتاقان همیشه باقی خواهد ماند و نماد عشق و زیبایی است.
هوش مصنوعی: من به دنبال کسی هستم که وجودش برایم بسیار باارزش است، اما در میان افرادی که دور و برش هستند، نمیتوانم او را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: چرا او رفته است؟ در میان حاضرین نیست و من در این مجلس اثری از او نمیبینم.
هوش مصنوعی: به هر طرف نگاه میکنم و هر جا را مینگرم، هیچ نشانی از زیباییهای گلستانش را نمیبینم.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، کجا رفته است آن بزرگمردی که مانند شمع در میان دیگران میدرخشید و توجه همه را جلب میکرد؟
هوش مصنوعی: بگوید نام او که هر کس نامش را ببرد، استخوانش در گور نپوسد.
هوش مصنوعی: کسی که در لحظههای پایانی عمرش، دست محبوبش را ببوسد، لحظه مرگش برایش شیرین و دلپذیر خواهد بود.
هوش مصنوعی: از زیباییهای او صحبت میکنم یا از خودم که هیچکس در دنیا نمیتواند همتای او باشد.
هوش مصنوعی: اگر زمین نتواند به او شکلی بدهد، پس چه چیزی است که در این عشق، آسمانش را میچرخاند؟
هوش مصنوعی: بگو نامهای شمسالدین تبریز را از گوشهای کسانی که مشتاق او هستند، پنهان نگهدار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چرا دشمن بود آنرا که جانش
همی بخشاید از خواهندگانش
شکر بارد همی از ناردانش
قمر تابد همی از گلستانش
شکر طعم و قمر نور است طبعم
همه ساله ز وصف این و آنش
کمر بر خیزران بسته ندیدی
[...]
عروسی را که پروردم به جانش
مبارکروی گردان در جهانش
همیشه بود سنگی در دهانش
که تاگوهر نیفشاند زبانش
دو گامی زین جهان تا آن جهانش
دو جولان از مکان تا لا مکانش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.