خوش باد سال و ماه وشب وروز میفروش
کز یک پیاله برد زمن صبر و عقل وهوش
دیروز بود بار جهانی به دوش من
امروز میکشند مرا چون سبو به دوش
ازآب خضر باد برومند دانه اش
آورد هرکه این دل افسرده رابه جوش
عمر دوباره از نفس گرم شیشه یافت
در مجلس شراب چراغی که شد خموش
از جوش دیگ،آب کف پوچ می شود
از گفتگو به خرج رود مغز خود فروش
آب روان به قوت سرچشمه می رود
بی جوش گل مدار ز بلبل طمع خروش
هرگز ز زنگ زهر ندامت نمی چشد
شد همچو پشت آینه هرکس که پرده پوش
چندان که دخل هست مکن خرج اختیار
تا می توان شنید سخن، در سخن مکوش
صائب چو ماه عید فلک قدر می شود
ازحرف نیک وبدلب هرکس که شد خموش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دندان و عارض بتم از من ببرد هوش
کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش
جوشان شده دو زلف بت من بروی بر
جانم بر آتش است از آن آمده بجوش
اندر چهار چیزش دارم چهار چیز
[...]
ای آفتاب ملک، رهی خفته بود دوش
غایب شده ز عقل و جدا مانده ای ز هوش
وقت سحر، که چشم شود باز از قضا
دیدم بکوی خلقی ماننده سروش
گفتند بنده را که: اغل را شه جهان
[...]
معلوم من نشد که کجا رفت پیر اوش؟
با او چه کرد گردش ایام دی و دوش؟
وز پس سپید کاری چونش سیاه کرد
صبح سپید جامه و شام سیاه پوش؟
شاه جهان گذشت و ما همچنان خموش
کو صد هزار نعره و کو صد هزار جوش
ای تیغ بهر قبضه مسعود خون ببار
وی کوس بهر رایت بوالفتح برخروش
ای سلطنت چو صبح بدر جامه تا به ناف
[...]
امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش
فردا طلب مرا به سر کوی میفروش
دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد
و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش
رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.