که راست تاب شکرخندههای پنهانش ؟
که شور حشر بود گرده نمکدانش
ز خون صید حرم کعبه داغ لاله شده است
هنوز تشنه خون است تیغ مژگانش
ازین صید جهان به جهان دگر رساند مرا
خوشا سری که دود پیش پیش چوگانش
به حلقه سر زلف تو چشم بد مرساد!
که آفتاب بود روزن شبستانش
به پاکدامنی از قید عشق نتوان رست
که چشم بر رخ یوسف گشوده زندانش
چه عارض است که در آفتاب زرد خزان
بهار میچکد از خط همچو ریحانش
به داغ العطشم سوخته است سنگدلی
که نیست ریگ روان تشنه در بیابانش
ز جبهه عرق شرم میتوان دانست
که سر به مهر حباب است آب حیوانش
کدام نامه صائب نگشت طی چون صبح
که آفتاب نگردید مهر عنوانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق و تأثیر او بر شاعر میپردازد. شاعر با زبان استعاری و کنایهای، از سرخوشی و شگفتی ناشی از لبخند معشوق صحبت میکند و همچنین به تشنگی عاطفی و درونی خود اشاره دارد. او معشوق را به عنوان منبع نور و زندگی معرفی میکند و از عشق و وابستگی به او سخن میگوید. شاعر به شرم و پاکدامنی معشوق اشاره میکند و به زیباییهای ظاهری و معنوی او پرداخته و در نهایت از تاثیرات عمیق عشق در وجود و زندگیاش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند زیبایی و جاذبهی لبخندهای پنهان او را درک کند؟ او همانند شور و هیجان روز قیامت است که از ذرهای نمک نیز میتواند تأثیرگذار باشد.
هوش مصنوعی: داغ لاله از خون شهیدان حرم کعبه هنوز تازگی دارد و چشمان او همچنان به خونخواهی و انتقام تشنه است.
هوش مصنوعی: از این دنیای فانی، به دنیای دیگر منتقل شدم. چه خوب است که سرتاسر خیالم، همچون دودی که در پیش چغان به پرواز درآمده، آزادانه در حرکت باشد.
هوش مصنوعی: به دور زلف تو هیچ چشم بدی نرسد! زیرا که نور آفتاب، روشنیبخش شبستان توست.
هوش مصنوعی: از قید و بند عشق نمیتوان به راحتی خارج شد، چرا که دیدن چهره زیبا و دلربای یوسف مانند ورود به یک زندان است که نمیتوان از آن رهایی یافت.
هوش مصنوعی: چرا گلهای زیبا و خوشبو در آفتاب زرد پاییز با شگفتی بهاری در حال ریزش هستند؟
هوش مصنوعی: دل سخت و سنگی از عطشش میسوزد، در حالی که در دل بیابان، سنگی پیدا نمیشود که به تشنگی آب نیاز داشته باشد.
هوش مصنوعی: از پیشانی این حباب میتوان فهمید که آب حیاتش دارای خاصیتی مقدس و ارزشمند است، چرا که این پیشانی از عرق شرم آکنده شده است.
هوش مصنوعی: کدام نامه دلنشین و زیبا به وجود آمد که نمیتواند نورانی شود اگر آفتاب بر آن نتابد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش
مه دو هفته پدید آمد از گریبانش
به روی خویش بیاراست عید گاه و مرا
نمود هر نفسی ماتمی ز هجرانش
فراز مرکب تازی سوار گشت چنانک
[...]
صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش
شراب و نقل فرو ریخته به مستانش
بیا، که بزم طرب ساخت، خوان عشق نهاد
برای ما لب نوشین شکر افشانش
تبسم لب ساقی خوش است و خوشتر از آن
[...]
خوش است درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش
نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست
که جان سپر نکنی پیش تیربارانش
عدیم را که تمنای بوستان باشد
[...]
صباح عید که برخاست عزم میدانش
چو صبح مطلع خورشید شد گریبانش
بر آمد از دل پر خون عاشقان تکبیر
در آن زمان که بدیدند روی رخشانش
به باد پای روان بر چو آذری بر زین
[...]
خوشست درد که باشد امید درمانش
خوشا سری که نباشد به عشق سامانش
وصال کعبه مقصود اگر طلب داری
قدم مزن که نباشد حد بیابانش
دلم رسید به جان و به جان رسید دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.