چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟
که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش
ز فیض عشق بر خورشید رخساری نظر دارم
که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ مژگانش
اگر شمع سهیل از آفت صرصر فرو میرد
توان روشن نمود از پرتو سیب ز نخدانش
پی تسکین خاطرآرزویی می کنم رنگین
وگرنه من کیم تا باشم زخیل شهیدانش؟
سری شایسته سرگشتگی زلفش نمی یابد
ازان رو بر هوا مانده است دایم دست و چوگانش
چو مغز پسته در شکر شود گم حنظل گردون
تبسم ریزچون گردد دهان شکر افشانش
گذارد بند بر پا آسمان را کوه تمکینش
قیامت را به رفتار آورد سر و خرامانش
دل خود می خوردموری اگر مهمان او گردد
مخور صائب فریب آسمان و خوان احسانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و زیبایی است و از قدرت و جذابیت چشمان معشوق صحبت میکند. شاعر به تصویر کشیدن احساسات عمیق خود در برابر معشوق میپردازد و از تأثیرات عشق بر جهان طبیعی و روح انسانی میگوید. او همچنین به تضادهای موجود در عشق، مانند درد و لذت، اشاره میکند و به چالشهایی که زیبایی ظاهری میتواند ایجاد کند، میپردازد. در نهایت، شاعر با توصیف زیبایی معشوق و تأثیرش بر زندگی و دل خود، حسرت و شگفتی خود را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: چگونه جان را در دام نگاه فریبندهاش گرفت؟ که چشمانش به طرز غمانگیزی و بیرحمانهتری از تیغی بیحق، جان انسانها را میستاند.
هوش مصنوعی: من به چهرهای مینگرم که به خاطر عشق و زیباییاش، مانند خورشید درخشان است و چشمانش آنقدر تیز و بلند است که به ابرها میرسد.
هوش مصنوعی: اگر شمعی که نماد نور و روشنایی است، به دلیل وزش باد سرد خاموش شود، باز هم میتوان با بهرهگیری از روشها و منابع دیگر، نوری ایجاد کرد که به روشنی آن کمک کند.
هوش مصنوعی: به دنبال آرامش و خوشی هستم و آرزویی پررنگ دارم، اما در واقع من که هستم که بخواهم در صف شهیدانش قرار گیرم؟
هوش مصنوعی: سری که سزاوار موهای پیچیده و دلربا نیست، به همین خاطر همیشه در بلاتکلیفی و حیرانی باقی مانده است و نه تنها بیدست است، بلکه در تلاش برای فهمیدن این وضعیت، به نوعی در بازی زندگی گرفتار شده و نمیتواند به سرانجامی برسد.
هوش مصنوعی: هنگامی که مغز پسته در شکر حل میشود، میوه تلخ دنیا به لبخندی مبدل میگردد و دهانش شکرین میشود.
هوش مصنوعی: کوه به قدری بلند و محکم است که انگار پاهای آسمان را نگه داشته و با عظمت و زیباییاش، روز قیامت را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: دل خود را میخورم، چون اگر او به مهمانی من بیاید، نباید فریب آسمان و سفرهای که از لطف اوست را بخورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین
فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود
[...]
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش
همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش
اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش
وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش
نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش
[...]
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش
زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.