گنجور

 
صائب تبریزی

به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش

که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش

ز طبل باز گشت حشر هوشش برنمی گردد

می آشامی که سازد گردش چشم تو مدهوشش

در آن محفل که شمع آن روی حیرت آفرین باشد

سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش

بهر کس بگذری چون شمع با آن قامت رعنا

نمی آید به هم تا حشر چون محراب آغوشش

کدامین قلب را از جلوه مستانه برهم زد؟

که کاکل می کشد دست نوازش باز بردوشش

به حرف عاشق سرگشته از تمکین نپردازد

مگر قلاب خط این پنبه بیرون آرد از گوشش

کسی کز جلوه مستانه اوبی خبر گردد

به دیوان قیامت آورند از خاک بادوشش

صباحت بیش ازین در مشرق امکان نمی باشد

که از آب گهر شد بی صفا شیرین بناگوشش

عیار گفتگوی او نمی دانم ،همین دانم

که در فریاد آرد بوسه را لبهای خاموشش

به تمکین خرد بی تابی عاشق نمی سازد

من و آن می که خم را پایکوبان می کند جوشش

ز وصل آن دهن بردار صائب کام پیش از خط

که پی گم می کند در دور خط سرچشمه نوشش

 
 
 
حمیدالدین بلخی

بنفشه گون شده پیرامون خد سمن پوشش

دل اندر خط حیرت مانده از خط بناگوشش

عیان بس لؤلؤ خوشاب اندر درج یاقوتش

نهان یک گوشه خورشید اندر طرف شب پوشش

دل اندر نازش شای و جان در سوزش غم‌ها

[...]

جامی

کسی کافتد نظر بر شکل آن سرو قباپوشش

ز سینه صبر و از دل طاقت و از جان رود هوشش

بلای جان من شد یاد آن بدخو نمی دانم

چه سازم چاره کز خاطر کنم یک دم فراموشش

ز دور آن لب به سبزی می زند نزدیک شد گویی

[...]

صائب تبریزی

در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش

سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش

وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش

گشود آخر به زور شوخی آن قفل معما را

سخن موج تپش زد بسکه در لبهای خاموشش

همآغوش تو یکبار آنکه شد چون چشم قربانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه