گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش

که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش

زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟

که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش

مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون

که سدراه روزی می شود چون استخوان شیرش

درین مکتب سرآمد می شود طفل جگر داری

که لوح مشق باشد تخته پیشانی شیرش

اگر چه خواب یوسف رابه بند انداخت ،درآخر

همان ازمحنت زندان برون آوردتعبیرش

به تاریکی سرآمد روزگار من ،خوشامجنون

که بربالین چراغی می فروزد دیده شیرش

عجب دارم که تا صبح قیامت بی صفا گردد

که در زنجیر دارد حسن راخط چو زنجیرش

زبان خنجر الماس چون برگ خزان ریزد

زبان بازی کند چون موج اگر با آب شمشیرش

گرفتاری که داغ بیگناهی برجبین دارد

دل آهن شود سوراخ از آواز زنجیرش

دراین زندان سراثابت قدم دیوانه ای دارم

که چون جوهر نمی خیزد صدا صائب ز زنجیرش

 
 
 
سیف فرغانی

دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش

رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش

چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه

نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش

چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را

[...]

جامی

کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش

نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش

چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم

که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش

در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو

[...]

اهلی شیرازی

نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش

از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش

هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو

بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش

به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل

[...]

جویای تبریزی

به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش

چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش

نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش

که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش

به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت

[...]

بیدل دهلوی

چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش

درآغوش‌ کمان بر دل قیامت می‌کند تیرش

مگر آن جلوه دریابد زبان حیرت ما را

که چون آیینه بی‌حرف است صافیهای تقریرش

اگر این است برق خانه سوز شعلهٔ حسنت

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه