ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟
که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش
مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون
که سدراه روزی می شود چون استخوان شیرش
درین مکتب سرآمد می شود طفل جگر داری
که لوح مشق باشد تخته پیشانی شیرش
اگر چه خواب یوسف رابه بند انداخت ،درآخر
همان ازمحنت زندان برون آوردتعبیرش
به تاریکی سرآمد روزگار من ،خوشامجنون
که بربالین چراغی می فروزد دیده شیرش
عجب دارم که تا صبح قیامت بی صفا گردد
که در زنجیر دارد حسن راخط چو زنجیرش
زبان خنجر الماس چون برگ خزان ریزد
زبان بازی کند چون موج اگر با آب شمشیرش
گرفتاری که داغ بیگناهی برجبین دارد
دل آهن شود سوراخ از آواز زنجیرش
دراین زندان سراثابت قدم دیوانه ای دارم
که چون جوهر نمی خیزد صدا صائب ز زنجیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زبان کنایه و استعاره به چالشها و رنجهای زندگی اشاره دارد. شاعر از دردی عمیق و زخمهای ناشی از شکار و غم سخن میگوید و به تضاد بین نعمت و درد اشاره میکند. او همچنین درباره جهل و نادانی بشر که مانند دایهای بر دوش او سنگینی میکند، صحبت میکند.
شاعر به امیدی در دل خود اشاره دارد که حتی در تاریکیها و سختیها میتواند نور و روشنی را بیابد. در نهایت، شعر به چگونگی تحمل رنج و دلتنگی و بیصدایی در برابر دردهای عمیق اشاره میکند و بر وجود یک دیوانه ثابتقدم تأکید میکند که با وجود زنجیرهایش، همچنان مستقل باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از دل صاف و پاک، احساسی پرشور و گرم برمیخیزد، همچنان که تیر پرقدرتی میتراود. این احساس آنچنان قوی است که بوی لذیذ کباب زخمهای گذشته را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: اگر خون شکار در صحرا به دریا تبدیل شود، چه نگرانی وجود دارد؟ زیرا دل سنگین او بر کوه، پشت شمشیرش را پشتیبانی میکند.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای کودکانه و سادگیهای بیپردهی دنیا غافل نشو، زیرا این ویژگیها میتواند مانع از پیشرفت و موفقیت تو شود، درست مانند استخوان شیر که درون او را پر کرده است و موجب ناتوانیاش میشود.
هوش مصنوعی: در این مکان آموزشی، کودکانی که قلبشان پر از عشق و احساس است، به درس و یادگیری مشغولند و تلاش میکنند تا صفات نیکو و ارادهی قوی را در خود پرورش دهند.
هوش مصنوعی: هرچند که خواب یوسف او را به زندان انداخت، اما در نهایت همان خواب باعث شد که او از سختیهای زندان نجات یابد.
هوش مصنوعی: در پایان شبهای تاریک زندگیام، خوشا به حال دیوانهای که با شعلهای از چراغی بر دوش، درخشش چشمهایش را میبیند.
هوش مصنوعی: تعجب میکنم که تا صبح قیامت، عشق و زیبایی به سادگی از بین برود، در حالی که حسن و زیبایی مانند زنجیری محکم به یکدیگر متصلند.
هوش مصنوعی: زبان مانند خنجر الماس تند و برنده است و کلامش مانند برگهای خزان میریزد. زبان بازی میکند و همانند موج در آب به نرمی و تندی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: کسی که بار گناهی را بر دوش میکشد و معصوم است، به طوری عمیق رنج میکشد که حتی دلش هم از صدای زنجیرهایی که به او متصل است، میشکند.
هوش مصنوعی: در این زندان، من دیوانهای را دارم که قدمهای ثابتی دارد و مانند جوهر، بیحرکت و ساکت است. صدای خوبی از زنجیرش به گوش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش
رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش
چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه
نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش
چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را
[...]
کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش
چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم
که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش
در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو
[...]
نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش
هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش
به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
[...]
به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
[...]
چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش
درآغوش کمان بر دل قیامت میکند تیرش
مگر آن جلوه دریابد زبان حیرت ما را
که چون آیینه بیحرف است صافیهای تقریرش
اگر این است برق خانه سوز شعلهٔ حسنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.