کاش میدیدی به چشم عاشقان رخسار خویش
تا دریغ از چشم خود میداشتی دیدار خویش
سر به دلها دادهای مژگان خوابآلود را
برنمیآیی مگر با تیغ لنگردار خویش؟
حسن عالمسوز را مشاطهای در کار نیست
گرم دارد از فروغ خود گهر بازار خویش
ای که میجویی گشاد کار خود از آسمان
آسمان از ما بود سرگشتهتر در کار خویش
شرم دار از غنچه خاموش با چندین زبان
همچو بلبل چند باشی عاشق گفتار خویش؟
هیچ کس را کار یا رب با خودآرایی مباد
گل به خون میغلطد از رنگینی دستار خویش
روزگار برق فرصت خنده واری بیش نیست
مگذران درخواب غفلت دولت بیدار خویش
در دهانش خاک بادا، نام شکّر گر برد
هرکه بتواند زبان مالید بر دیوار خویش
برنمی دارد گرانباری ره دور عدم
چون گرانی میبری، باری سبک کن بار خویش
لب به آب تیغ میشوید ز شهد زندگی
هرکه چون منصور بیرون میدهد اسرار خویش
میروم چون لغزش مستان به پای بیخودی
تا کجا سر برکنم زین سیر بیپرگار خویش
این جواب آن غزل صائب که فرمود اوحدی
مؤمن و سجاده خود، کافر و زنار خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عشق صحبت میکند و تأکید میکند که زیبایی واقعی در عشق و ارتباطات عمیق نهفته است. شاعر میگوید اگر معشوق خود را ببیند، حسرت دیدار خود را خواهد داشت. او به زیبایی و جذابیت میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که شایسته است انسانها خود را از غفلت بیدار کنند و در تلاش برای زیبایی روحی و معنوی باشند. شاعر دلیلی برای خودآرایی ظاهری نمیبیند و به شدت بر روی ضرورت درک خود واقعی و بیداری از خواب غفلت تأکید میکند. در نهایت، او اشاره میکند که هر کس باید بار خود را سبک کند و از رازهای درون خود آگاه باشد.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستی چهرهات را از دید عاشقان ببینی، تا آنقدر از داشتن چهرهات پشیمان میشدی که دیگر نگاه نمیکردی.
هوش مصنوعی: تو با چشمان خوابآلودت به دلها نفوذ کردهای و هرگز به راحتی نمیتوانی بیدلیل و بدون نشانهای از خود بیرون بیایی. تنها زمانی که احساس خطر کنی یا چیزی تو را تحریک کند، از خواب خود بیدار میشوی.
هوش مصنوعی: زیبایی دلانگیز و جذاب آن عالم، نیازی به آرایشگر ندارد. او به دلیل نور و درخشندگی خود، به طور طبیعی جذابیت و رونق خاصی به دنیای خود میبخشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که میخواهی مشکلاتت را از آسمان حل کنی، بدان که آسمان نیز از ماست و ما در کارهای خود سردرگمتر هستیم.
هوش مصنوعی: از اینکه غنچهای خاموش است و نمیتواند صحبت کند شرمنده باش، در حالی که بلبل با چندین زبان عاشقانه سخن میگوید. آیا تو هم باید از گفتار خود اینچنین در عالم عشق صحبت کنی؟
هوش مصنوعی: هیچ کس را اجازه نده که به خاطر زیباییهای ظاهری خود را فریب دهد، چون زیبایی ظاهری ممکن است به دردسر و مشکل منجر شود.
هوش مصنوعی: زندگی مانند برقی زودگذر است که فقط ضیافتی کوتاه از خنده و شادی را ارائه میدهد. در خواب غفلت نمان، زیرا فرصتهای خوب و برکتها را از دست میدهی.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نام و مقام خود از حقایق و واقعیتها چشمپوشی کند و برای رسیدن به مقاصدش به دیگران توهین نماید، در واقع به خودش آسیب زده و شایستگی و ارزشش کاهش مییابد.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر زندگی با مشکلات و چالشهای سنگین روبرو میشود، نمیتواند بار سنگینی را به دوش کشد. پس اگر احساس سنگینی میکنی، باید بار خود را سبک کنی و از مشکلاتی که مانع حرکتت میشود، گذر کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند منصور، رازهای درونیاش را فاش میکند، لبش به آب تیغ میزند تا شهد زندگی را بچشد.
هوش مصنوعی: من به سفری میروم که مثل مستان در حال لغزش است و هیچ هدف مشخصی ندارم. نمیدانم تا کجا باید بروم و چه زمانی از این گرداب بیهدفی خودم سر بلند کنم.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بر تضاد میان ایمان و نفاق اشاره دارد. در اینجا، شخصی که خود را مؤمن میداند و بر سجاده عبادت مینشیند، در حقیقت در زندگی و رفتار خود با کفر و نفاق مواجه است. این تصور به چالش کشیده شده و نشان میدهد که ممکن است در ظاهر کسی خود را مؤمن و راضی نشان دهد، اما در باطن و در رفتارهایش به ارزشهای نادرست پایبند باشد. این مطلب به نوعی هشداردهنده است که نشان میدهد ایمان واقعی باید در تمام جنبههای زندگی انسان تجلی پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش
من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو
[...]
دشمن بیحاصلم را شرم باد از کار خویش
تا چرا این خستهدل را دور کرد از یار خویش؟
حیف میداند که بعد از چند مدت بیدلی
شاد گردد یک زمان از دیدن دلدار خویش
هر کسی را میل با چیزی و خاطر با کسیست
[...]
پرده ی از رخ بفکن ای خود پرده ی رخسار خویش
کی بود دیدارت ای خود عاشق دیدار خویش
بر سر بازار چین با سنبل سودا گرت
مشک اگر در حلقه آید بشکند بازار خویش
نرگس بیمار خود را گاه گاهی باز پرس
[...]
ای مرا نادیده کرده عاشق دیدار خویش
ناشنوده کرده دل را واله دیدار خویش
روی تو از دیدن کونین بر بستست چشم
عاشقان را بر امید وعده دیدار خویش
مهترانی کندرین حضرت غلامی کرده اند
[...]
هر دم آیم بر درت با دیده خونبار خویش
تا طفیل دیگران بنماییم دیدار خویش
تا به کی زین بخت بی اقبال نادیده رخت
روی حرمان آورم در گوشه ادبار خویش
دیدنت دشوار و نادیدن ازان دشوارتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.