گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما

پر طاوس مستغنی است از نقش و نگار ما

زمین از سایه ما گر شود نیلی، عجب نبود

که کوه قاف می بازد کمر در زیر بار ما

ز طوف ما دل بی درد صاحب درد می گردد

چراغ کشته در می گیرد از خاک مزار ما

شکوه خاکساری خصم را بی دست و پا سازد

شود باریک، دریا چون رسد در جویبار ما

ز بال افشانی جان این چنین معلوم می گردد

که چشم دام زلفی می پرد در انتظار ما