گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد

بی پرده تر این آینه را آینه دان کرد

می شد به شکر پسته ازین پیش حصاری

شکر لب نو خط تودر پسته نهان کرد

رفتار تو از آب روان گرد بر آورد

رخسار تو خون در جگر لاله ستان کرد

بر تنگ شکر غیرت من تلخ کند عیش

هر چند مرا تنگدل آن غنچه دهان کرد

روشن شد ازان صفحه رخسار سوادم

آن خط بنا گوش مرا حاشیه دان کرد

فریاد که نتوان دل صد پاره مارا

شیرازه درین باغ چو اوراق خزان کرد

حاشا که پر از گوهر سیراب نسازد

صائب چو صدف آن که مرا پاک دهان کرد

 
 
 
امیر معزی

ترکی ‌که همی بر سمن از مشک نشان ‌کرد

یک باره سمن برگ به شمشاد نهان‌کرد

تا ساده زَنَخ بود همه قصد به ‌دل داشت

واکنون که خط آورد همه قصد به‌جان کرد

چون زلف به خم بود مرا پشت به‌ خم‌ کرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

هر جور که بر عاشق بی‌سیم توان کرد

امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد

از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید

شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد

گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم

[...]

عطار

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد

عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود

گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت

[...]

مولانا

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد

آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

من در پی آن دلبر عیار برفتم

او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد

من در عجب افتادم از آن قطب یگانه

[...]

سعدی

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد

مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه