پروای خط آن عارض گلفام ندارد
از سادگی این صبح غم شام ندارد
پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر
یک دانه بغیر از گره دام ندارد
با دوری دلها چه کند قرب مکانی
شکر خبر از تلخی بادام ندارد
شمشیر کشیدی وبه خونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد
غافل مشو ای نخل امید از ثمرخویش
حرفی است که عاشق طمع خام ندارد
از شرم در بسته روزی نگشاید
این قفل کلیدی به جز ابرام ندارد
از نقش برون آی که آن کعبه مقصود
جز ساده دلی ، جامهء احرام ندارد
از پایه خود هر که نهد پای فراتر
مستی است که پروای لب بام ندارد
ما در هوس نام چه خونها که نخوردیم
آسوده عقیقی که سر نام ندارد
در خانه دلگیر فلک چند توان بود
فریاد ، که این خانه رَهِ بام ندارد
از تلخی می شکوه مخمور محال است
صائب گله از تلخی دشنام ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و بیان احساسات عاشقانه و دردمند شاعر میپردازد. شاعر از زیباییها و غمهای عشق، و همچنین از ناامیدیها و دشواریهای زندگی سخن میگوید. او به سادگی و بیخبری صبحی که شادی ندارد اشاره دارد و از زلف محبوب خود به عنوان دامی یاد میکند که دلها را میگیرد. همچنین به انتظاراتی که عشق برآورده نمیکند و به غفلتهایی که در عشق پیش میآید اشاره میکند. روایت شاعر نشاندهندهی عمق احساسات او و درگیریهای روحیاش است و از تلخیهایی که در مسیر عشق وجود دارد، گله میکند. در نهایت، او بر این باور است که عشق و امید، با وجود مشکلات و ناکامیها، باید حفظ شود.
هوش مصنوعی: این صبح با همهی سادگیاش، هیچ غمی ندارد و زیبایی چهرهی محبوب به حدی است که نمیتوان نگران خطی از آن شد.
هوش مصنوعی: به احساسات و عشق خود اهمیت بده، زیرا این زلف زیبا تنها به درد ایجاد مشکلات و دردسرها میخورد و هیچ چیز دیگری به دنبال ندارد.
هوش مصنوعی: دوری و فاصله بین دلها چه تأثیری دارد؟ این فاصله نمیتواند شیرینی نزدیکی را به خاطر بیاورد، همچنان که خبر از تلخی بادام نمیدهد.
هوش مصنوعی: تو شمشیر را از نیام بیرون آوردی و به خون من نپرداختی، افسوس که شروع تو پایانی ندارد.
هوش مصنوعی: ای نخل امید، از باروری و نتیجهات غافل نشو؛ زیرا عاشق، هرگز به آرزوهای بیهوده دل نمیبندد.
هوش مصنوعی: اُفتخار و شرم اجازه نمیدهد که این در به روی کسی باز شود و تنها کسی که میتواند قفل این در را باز کند، ابرام است.
هوش مصنوعی: از ظاهر خویش خارج شو، زیرا که معبد اصلی فقط برای دلهای بیتظاهر و زلالی است که در آن، لباس احرامی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از حد خود فراتر برود، در واقع در وضعیت بیخیالی و سرخوشی قرار دارد و اهمیتی به عواقب کارش نمیدهد.
هوش مصنوعی: ما در آرزوی نام و شهرت، هزینههای زیادی را پرداخت کردهایم و برای رسیدن به هدفهایمان، زحمات فراوانی کشیدهایم، اما در نهایت، به میدانیم که ارزش واقعی آنچه به دست میآوریم، بیشتر از نام و شهرت بیاساس است.
هوش مصنوعی: در فضایی که به شدت مغموم و دلگیر است، چند بار میتوان فریاد زد، وقتی که این مکان هیچ امیدی برای بالا رفتن و رهایی ندارد؟
هوش مصنوعی: نمیتوان از تلخی زندگی شکایت کرد، چرا که کسی که دچار مستی است، نباید از مشکلات و دشواریها گلایه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
بادی نبزد در همه آفاق که از ما
[...]
عشقست طلسمی که در و بام ندارد
آن کس که ازو یافت نشان نام ندارد
بس حله الوان به قد عشق بریدند
یک جامه به اندازه اندام ندارد
بادی که وزد وجد کند مست محبت
[...]
میخانه چو من رند نکو نام ندارد
از می کشیم شکوه لب جام ندارد
از ثابت و سیاره گردون بحذر باش
کاین مزرعه یکدانه بیدام ندارد
هر سنگ که خورد از کف اطفال نگهداشت
[...]
تنها نه ز زلفت دلم آرام ندارد
خود کیست که سر در پی این دام ندارد!
شمشاد قدان جمله به بالای تو نازند
سروی چو قدت گلشن ایّام ندارد
سررشتة پاس دل ما خوب نگه دار
[...]
آغاز محبت دگر انجام ندارد
این صبح قیامت ز قفا شام ندارد
در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست
این بادیه امن دد و دام ندارد
خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.