گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از گردش افلاک کجا دل گله دارد؟

این خانهٔ ویران چه غم زلزله دارد؟

هر چند شکستن پر و بالی است گهر را

یوسف ز دل‌آزاری اخوان گله دارد

از شکوه همین موج سراپای زبان نیست

دریا ز صدف هم دل پرآبله دارد

ابلیس کند راهزنی پیشروان را

این گرگ نظر از رمه بر سر گله دارد

چون شمع به معراج رسد کوکب بختش

در بزم جهان هر که زبان گله دارد

مشتاب درین ره که نفس‌سوختگانند

هر لالهٔ دلسوخته کاین مرحله دارد

از زلف حذر کن که دلش چاک چو شانه است

هر کس که فزون ربط به این سلسله دارد

آن را که بود شوق به تن بار نگردد

ریگی که روان نیست غم راحله دارد

در سلسلهٔ اشک بود گوهر مقصود

گر هست ز یوسف خبر این قافله دارد

صائب به زر قلب دهد یوسف خود را

پاکیزه کلامی که نظر بر صله دارد

 
 
 
نظیری نیشابوری

قاصد دلی آزرده تر از آبله دارد

می آید از آن کوی و ز رفتن گله دارد

کس خیمه نیفراخت به سرچشمه حیوان

گاهی گذری خضر برین مرحله دارد

شاید که شود جلوه گر از غیب جمالی

[...]

صائب تبریزی

از گرمروان خار مغیلان گله دارد

اینجاست که نشتر خطر از آبله دارد

از درد شکایت دل بی حوصله دارد

این خار ز پیراهن یوسف گله دارد

چون آه مصیبت زده آرام ندارم

[...]

اسیر شهرستانی

دور از تو قدح شکوه صراحی گله دارد

از حسرت لعلت دل جام آبله دارد

تنها به دلی چشم تو راضی نشد از من

دزدی است که سر در پی این قافله دارد

بیدل دهلوی

آنجاکه خیالت ز تمناگله دارد

اندیشه اگر خون نشود حوصله دارد

چشمم ز هماغوشی مژگان گله دارد

این ساغر حیرت صفت آبله دارد

شمشادقدان را به گلستان خرامت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه