دوران نشان ز بخت جوانم نمیدهد
جامی ز دست پیر مغانم نمیدهد
از هر که نوشداروی جان میکنم طلب
جز از شرابخانه نشانم نمیدهد
در هجر او که گریه شده در گلو گره
فریاد ازو که راه فغانم نمیدهد
عمرم سبک خرام شدست ای حریف از آنک
ساقی دور رطل گرانم نمیدهد
دارالامان میکده میبایدم که چرخ
جای دگر ز غصه امانم نمیدهد
یک قطره آب را به لبم چرخ تار چشم
صد قطره خون دل بچکانم نمیدهد
فانی ز کام و عیش که گردون دهد به خلق
هیچم چو مینیاید از آنم نمیدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به بیان حسرت و ناتوانی شاعر در دریافت شادکامی و عشق میپردازد. او از بخت جوانی خود گلهمند است و احساس میکند که هیچ چیزی از زندگیاش به او داده نمیشود، از جمله عشق و لذتهای دلپذیر. در هجران محبوبش به شدت غمگین است و گریهاش به دفاع از درد دلش نمیرسد. شاعر به ناکامیهایش در این دنیا اشاره کرده و میگوید که با وجود تلاشهایش، به آنچه میخواهد دست نمییابد. در نهایت، او به پوچی زندگی و ناپایداری خوشیهای دنیوی اشاره میکند و از اینکه به هیچ چیزی نمیتواند دست یابد، نالان است.
هوش مصنوعی: زمان جوانی من نشان خوبی ندارد و از دست پیران و صاحبان علم، نصیبی به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: من از هر کسی که به دنبال درمان جانم هستم، جز از شرابخانه نشانی نمیگیرم.
هوش مصنوعی: در دوری او، گلویم پر از بغض و اشک شده و نمیتوانم فریاد بزنم، زیرا هیچ راهی برای بیان درد و نالم ندارم.
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت در حال گذر است، ای دوست، زیرا ساقی نمیخواهد به من می سنگین بدهد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من باید به دارالامان میکده بروم، چون چرخ روزگار در جای دیگری مرا از غصه و اندوه آزاد نمیکند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم حتی یک قطره آب را به لبانم برسانم، چون چشمانم از اشک خونین هستند و نمیگذارند که این خواسته برآورده شود.
هوش مصنوعی: دنیا و لذتهای آن زودگذر هستند و هیچگاه برای کسی ارزش ماندگاری ندارند. مانند شراب که وقتی به کام کسی نمیرسد، از ارزشش کاسته میشود. بنابراین، نباید به چیزهای زودگذری که به ما نمیرسد دل خوش کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
از بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیسِتانَد و آنم نمیدهد
مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست
[...]
اقبال ره به کوی مغانم نمیدهد
ادبار آنچه طالب آنم نمیدهد
گویا نیافتست ز مطلوب کس خبر
زانکس به جستجوی نشانم نمیدهد
از نقد جان بهاش گرانست عجب مدان
[...]
خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد
زان راز سر به مهر نشانم نمیدهد
شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن
یک بوسه آشکار و نهانم نمیدهد
هرچند شد ز حلقه خط پای در رکاب
[...]
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.