گنجور

 
صائب تبریزی

از روی آتشین تو دل آب می شود

کوه شکیب چشمه سیماب می شود

موج سراب سلسله جنبان تشنگی است

پروانه بیقرار ز مهتاب می شود

در وجه کیمیا زر خود خرج کردن است

هر خرده ای که صرف می ناب می شود

از پیچ و تاب رشته عمرش شود گره

هر قطره ای که گوهر شاداب می شود

چون در نماز جمع کنم دل، که سبحه را

سرگشتگی زیاده ز محراب می شود

شبنم ز چشم باز گل از آفتاب چید

این راه طی به دیده بیخواب می شود

مگسل ز اهل شوق که واصل شود به بحر

خار و خسی که همره سیلاب می شود

اشک ندامت است مکافات چشم شور

تا می رسد به زخم نمک آب می شود

بی مزد نیست گریه شبهای انتظار

آخر بیاض دیده شکر خواب می شود

پاپی که در مقام رضا گردد استوار

دست تسلی دل بیتاب می شود

غفلت ز بس که در جگرم ریشه کرده است

صائب نمک به دیده من خواب می شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode