چشمم چو روز واقعه در خواب میشود
کین من از دل تو عنان تاب میشود
گفتی که آتشت بنشانم به آب تیغ
تا تیغ میکشی دل من آب میشود
در مجلسی که باده باغیار میدهی
خون جگر حوالهٔ احباب میشود
از روی سیمگون چو سحر پرده میکشی
مه بر فلک ز شرم تو سیماب میشود
در طاعت از تواضعت اندیشهٔ جواب
جنبش فکن در ابروی محراب میشود
آن وعدهٔ دروغ تو هم گه گهی نکوست
کارام بخش عاشق بیتاب میشود
از بخت تیره هرچه طلب کرد محتشم
چون کیمیای وصل تو نایاب میشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و اندوه شاعر پرداخته است. شاعر از خواب و بیداری، عشق و درد و عطش جدایی صحبت میکند. او به معشوقش میگوید که اگر تیغ را بکشد، دل او به آب میافتد و با بادهنوشی در جمع دوستان، دردهایش را به اشتراک میگذارد. همچنین به زیبایی معشوقش اشاره کرده و میگوید که وجود او همچون ماه بر آسمان میدرخشد. در پایان، شاعر به ناامیدی و سختیهای عشق اشاره میکند و میگوید که هر چه از بخت تیرهاش بخواهد، پیدا نمیکند جز پیوندی نایاب با معشوق.
هوش مصنوعی: چشمانم در روز حادثه بسته میشود، زیرا اشتیاق من به تو از دل بیقرار میگردد.
هوش مصنوعی: گفتی که با آب تیغ آتش تو را خاموش کنم، اما هر بار که تیغ را بیرون میآوری، دل من آتش میگیرد.
هوش مصنوعی: در جمعی که با دوستان و همراهان نوشیدنی سرو میکنی، دلتنگی و درد دل به خاطر دوستان به زبان میآید.
هوش مصنوعی: وقتی تو همچون سحر از روی زیبایت پرده برمیداری، ماه به خاطر شرم تو بر آسمان میدرخشد و رنگش چون جیوه میشود.
هوش مصنوعی: در فرمانبرداری از تو، به فروتنی فکر کن و با حرکت در ابروی محراب، به پاسخ برس.
هوش مصنوعی: وعدههای دروغ تو بعضی وقتها خوب به نظر میرسند، اما این عشق پرشور و بیتاب را تسکین میدهد.
هوش مصنوعی: هرچه محتشم از بخت بدش خواسته، همچون کیمیا که برای پیوند با تو نایاب است، به دست نمیآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود
طوق گلوی فاخته گرداب می شود
عکس تو چون به خانه آیینه می رود
در پشت بام آینه مهتاب می شود
شبنم گل از مشاهده آفتاب چید
[...]
رویش چو آتشین ز می ناب میشود
بر جبههاش گره چو عرق آب میشود
چون بیندت کسی و نگردد به گرد تو؟
بر عکست آب آینه گرداب میشود!
خوش پیشهایست عشق، که پیوسته در نِمُوست
[...]
روزی که دام زلف تو در تاب می شود
مژگان به چشم صید رگ خواب می شود
گر بگذری به وقت نماز از نماز گاه
آغوش ها گشاده چو محراب می شود
هنگام خط شکسته شود دست و پای خال
[...]
آیینه با وقار تو سیماب می شود
با شوخی تو برق رگ خواب می شود
جرأت بود مکیدن آن لب که چون نبات
تا در دهن گذاشته ای آب می شود
آن باده ای که حسن بمینای دل کند
[...]
لبتشنه نیاز چو بیتاب میشود
از آب تیغ ناز تو سیراب میشود
عاشق در این محیط خطرناک چون حباب
در یک نفس ز شوق تو نایاب میشود
آن کس که بر کشاکش این بحر تن نهاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.