از همت بلند اثر در جهان نماند
یک سرو در سراسر این بوستان نماند
روشندلان چو برق گذشتند از جهان
خاکستری بجای ازین کاروان نماند
در بسته مانددیده یعقوب انتظار
از قاصدان مصر مروت نشان نماند
مرغان نغمه سنج جلای وطن شدند
جز بیضه شکسته درین آشیان نماند
از چشم سرمه دار دوات آب شد روان
شیرین زبانی قلم نکته دان نماند
در گلشن همیشه بهار بهشت جود
برگی ز باد دستی فصل خزان نماند
صائب زبان خامه به کام دوات کش
امروز چون سخن طلبی در میان نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع فنا و زوال موجودات و احساس ناراحتی از فقدان و جدایی اشاره میکند. او توصیف میکند که انسانها و چیزهای بزرگ و باارزش مانند سروها و روشنفکران به سرعت از دنیا میروند و تنها باقیماندههای کمرنگی از آنها باقی میماند. همچنین، او به انتظار بینتیجه یعقوب و ناامیدیاش از دریافت خبر از قاصدان مصر اشاره میکند. مرغان آوازخوان نیز وطن خود را ترک کرده و تنها تخمهای شکسته باقی ماندهاند. در نهایت، شاعر بیان میکند که در روزگار کنونی، سخن و هنر ارزش خود را از دست داده و دیگر چیز مهمی برای گفتن نیست. این شعر تامل و تأسیس بر زوال و فنا را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تلاش و ارادهی قوی انسان، تأثیری بزرگ و ماندگار در دنیا دارد، اما در این باغ بزرگ، هیچ درختی به اندازهی یک سرو باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: افراد روشنی که دارند به روشنایی میرسند، به سرعت از این دنیای کدر و تیره عبور میکنند و پس از خود هیچ نشانهای از این کاروان نمیگذارند.
هوش مصنوعی: چشم یعقوب به انتظار خبر از قاصدان مصر بسته مانده و دیگر نشانهای از مهربانی و نیکی دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: پرندگان خوشنوای آوازشان را ترک وطن کردهاند و جز تخمهای شکسته، هیچ چیز دیگری در این لانه باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: چشمِ سرمهای به طوری مینگرد که آثارش مانند دوات با رنگ و شوری تازه و شیرین میشود و دیگر زبانی، که دانای نکته باشد، باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: در باغ همیشه سرسبز بهشت، برگی از دست باد خزان باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: امروز، وقتی که میخواهی سخنی بگویی، قلم خود را در دوات غوطهور کن و خاموشی زبان را کنار بگذار. در این زمان، دیگر چیزی برای گفتن باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه در جهان ز تو سری نهان نماند
با عدل تو نشان ستم در جهان نماند
تا چرخ تیغ فتنه نشان در کفت نهاد
از فتنه هدف در نواحی عالم نشان نماند
از خسروان عرصهٔ عالم، بعلم و حلم
[...]
آن خسروان که نام نکو کسب کرده اند
رفتند و یادگار از ایشان جز آن نماند
نوشین روان اگر چه فراوانش گنج بود
جز نام نیک از پس نوشین روان نماند
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به رویِ زمین بر، نشان نماند
وآنْ پیرْ لاشه را که سپردند زیر گِل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زندهست نام فَرّخِ نوشینروان به خیر
[...]
افغان که بهترین گل این بوستان نماند
رخشان چراغ دیدهٔ خلق جهان نماند
شمعی که رشگ داشت بر او شمع آفتاب
از تند باد مرگ درین دودمان نماند
نخلی که در حدیقهٔ جنت به دل نداشت
[...]
دردا که یار بر سر لطف نهان نماند
نامهربان دو روز به ما مهربان نماند
شرمنده ی سگان ویم، بعد مرگ هم
کز سوز سینه در تن من استخوان نماند
اکنون کشید تیغ که در آستان او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.