گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

پیری که بار عشق به دوش رضاکشد

در گوش چرخ حلقه ز قد دوتا کشد

تا حفظ آبروی قناعت میسرست

خاکش به سر که منت آب بقا کشد

نتوان به پای سعی دویدن ز خویش

کو دست جذبه ای که گریبان ما کشد

ایمن مشو به پاک نهادی ز جور چرخ

چون دانه پاک شد تعب آسیا کشد

گشتیم گرد عالم ودر یک گل زمین

خاری نیافتیم که دامان ما کشد

داغم که خار خار طلب آفتاب را

چندان امان نداد که خاری ز پا کشد

صائب مقام امن درین روزگار نیست

خود را مگر کسی به حریم رضا کشد