عاشق ز رفتن دل بیتاب میبرد
فیضی که خاک از آمدن آب میبرد
در سینههای صاف نگیرد قرار دل
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
در چشم داغ دیده کشد سرمه از نمک
پروانه را کسی که به مهتاب میبرد
نگذاشت آب در جگر تیغ زخم من
جان از سفال تشنه کجا آب میبرد
رویی که چشم من شده محو نظارهاش
بیطاقتی ز گوهر سیراب میبرد
مستانه جلوههای تو ای آب زندگی
گردش ز یاد حلقه گرداب میبرد
از پیچ و تاب رشته عمرش گره شود
از هر دلی که موی میان تاب میبرد
در باده نشئه از نظر زاهدان نماند
چشم ندیدگان ز گهر آب میبرد
صائب مرا چو آب خمار آورد به هوش
هرچند هوش خلق می ناب میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد احساسات عمیق عاشقانه و تنهایی صحبت میکند. شاعر از دل بیتاب و عشق میگوید که مانند آبی که زمین را تشنه میکند، در جستجوی معشوقش است. او احساساتش را به صورت هنرمندانه بیان میکند و به پیچیدگیهای عشق و زندگی اشاره میکند. در این میان، تأثیر عشق بر روح و جان انسان و کشش بیپایان به سوی زیباییها و خاطرات شاعرانه به تصویر کشیده شده است. شاعر همچنین از درد و رنجی که در اثر جدایی و غم احساس میکند، یاد میکند و به قدرت نوشیدن از چشمه عشق و زیبایی اشاره میکند. در نهایت، او به هوش و آگاهیای که در اثر عشق به دست میآید، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر جدایی دلش بیقرار میشود، مانند سرسبزی و برکت خاک که از آمدن آب به دست میآورد.
هوش مصنوعی: دلهایی که خالی و بینقشاند راحت نمینشینند. آیینهای که از نقره ساخته شده، به سادگی نمیتواند چیزهایی را که از عشق و احساس بهدست آمده، در خود نگه دارد.
هوش مصنوعی: کسی که زیر نور مهتاب میرود، سرمهای از نمک به چشمان داغ دیده ای میزند تا پروانه را به سمت خود جلب کند.
هوش مصنوعی: تیغ زخم من به قدری عمیق است که نتوانستهام آرامش پیدا کنم و مانند سفالی تشنه، هیچ آبی را نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: چهرهای که چشم من به تماشای آن مشغول است، با زیبایی و جذابیتش تحملم را از من میگیرد و به نوعی من را سیراب میکند.
هوش مصنوعی: جلوههای تو همچون آب زندگی، سرمستم کرده است و یاد حلقههای گرداب را از ذهنم میبرد.
هوش مصنوعی: زندگی او به قدری پیچیده و پر از دگرگونی است که هر دلی که با زیبایی و جذابیت خاصی همراه باشد، میتواند بر او تأثیر بگذارد و او را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: در حال مستی به قدری غرق لذت هستم که زاهدان و افرادی که چشم بصیرتی دارند نمیتوانند مرا ببینند و من به دور از نگرانی و در آرامش به باده نوشی مشغولم.
هوش مصنوعی: صائب به من مانند آب خمار حالتی میدهد که به هوش بیایم، هرچند که عقل و فهم مردم به می ناب میسپارم و به خودم نمیدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد
زلفت به تاب جان مرا تاب میبرد
من غرقه خجالت اشکم که پیش خلق
چندان همی بود که مرا آب میبرد
سودای ابروی تو مغان راز مصطبه
[...]
ما را شب فراق کجا خواب میبرد
صد خواب را ز گریه ما آب میبرد
داروی جان ما ز لبش ساز گو طبیب
زحمت چرا به شربت عناب میبرد
مخمور عشق را به جز آن لب علاج نیست
[...]
روی تو صبر از دل بیتاب میبرد
آیینه اختیار ز سیماب میبرد
این حیرتی که در دل و در دیده من است
بسیار تشنهام ز لب آب میبرد
می دست خالی از سر بیمغز من گذشت
[...]
چشم مرا به شوق رخت خواب می برد
دام از پی گرفتن مهتاب می برد
کو صبر تا به خواب ببینم رخ ترا
صد خواب را ز گریه من آب می برد
دست از قدح مدار چو اندوهگین شدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.