پایم از گرمی رفتار چنان میسوزد
که دل آبله بر ریگ روان میسوزد
وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس
گر کند مرکب نی گرم، عنان میسوزد
حرم عصمت میخانه چه دارالامنی است
شمع مهتاب به فانوس کتان میسوزد
دل بیدار ازین صومعهداران مطلب
کاین چراغی است که در دیر مغان میسوزد
آتشین شکوهای از لعل تو در دل دارم
که اگر لب بگشایم دو جهان میسوزد
صبح محشر ز جگر صد نفس سرد کشید
همچنان لقمه عشق تو دهان میسوزد
چون به دیوان برم این تازه غزل را صائب؟
که به یک چشم زدن کلک و بنان میسوزد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر از سوز و گداز عشق و شوق سخن میگوید. او با توصیفاتی زیبا بیان میکند که عشقش چنان عمیق و سوزان است که مانند آتش او را فرا میگیرد. در این وادی شوق، همه چیز از دل و جان او میسوزد، حتی طبیعت و عناصر مختلف. شاعر به زیبایی حسرت و آرزوی خود را نسبت به معشوق بیان میکند و تأکید میکند که عشق او آنقدر قوی است که میتواند دو جهان را بسوزاند. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که وقتی این اشعار را به دیگران میخواند، تأثیر عشقش بر محیط نیز محسوس است.
هوش مصنوعی: پایم به خاطر محبت و گرمی رفتارت، آنقدر میسوزد که دل کسی که روی ریگ میخوابد، اذیت میشود.
هوش مصنوعی: وادی شوق، منطقهای است که در آن اشتیاق و آرزوها به اوج میرسد. در این فضا، اگر کودکی بخواهد با مرکب نیکو و دلخواهش برود، تمام توجه و تمرکزش را صرف میکند و به شدت به آن مسیر میپردازد. در واقع، شوق و علاقه او به چیزی، او را به شدت متمرکز و پایبند میکند.
هوش مصنوعی: مکان مقدس و پاکی که معصومیت در آن وجود دارد، مانند یک پناهگاه امن میماند. در این فضا، نور شمعی که همچون مهتاب میتابد، در فانوسی از پارچهی کتان روشن میشود.
هوش مصنوعی: دل هوشیار از این زاهدان مطلب که این نوری است که در میخانهها روشن است.
هوش مصنوعی: در دل من زیبایی و جذابیتی از تو وجود دارد که اگر آن را بیان کنم، همه چیز را در آتش خواهد سوزاند.
هوش مصنوعی: صبح روز قیامت، از دلتنگی و درد، صدبار نفس عمیق کشیدم، اما همچنان یاد عشق تو به شدت درونم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: وقتی به دفتر اشعارم میروم، این غزل جدید را چگونه عرضه کنم؟ زیرا در یک لحظه میتواند باعث از بین رفتن قلم و دستم شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فراق رخ یارم رگ جان می سوزد
بی تکلّف ز غمش جمله جهان می سوزد
خواستم شرح غم عشق تو دادن لیکن
زآتش دل نتوانم که زبان می سوزد
همچو گل خنده زنی صبحدمی بر حالم
[...]
باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند
که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد
[...]
شمع روی تو دلمرا چو بجان میسوزد
آفتاب از دم آتش نفسان می سوزد
بحر از کریه ما در بصدف کرد آورد
لعل از یاد لبت در دل کان می سوزد
کام دل هیچکس از لعل تو هرگز نگرفت
[...]
نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد
عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
چون زند شعله تر و خشک نمیداند چیست
آتش عشق کز آن پیر و جوان میسوزد
چون چراغی که به فانوس بسوزد شب و روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.