نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد
گره ناز بر آن بند قبا می افتد
در حریمی که گل و شمع گریبان چاکند
که به فکر دل صد پاره ما می افتد؟
چشم مخمور تو بیماری نازی دارد
که ز نشکستن پرهیز به جا می افتد
در ته خاک همان گردش خود را دارد
آسیایی که در او آب بقا می افتد
پرتو حسن تو خورشید جهان آرایی است
که بغیر از دل صائب همه جا می افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد
جام هرچند که پر شد ز صدا می افتد
سوخت اسباب تعلق دل و آسوده نشست
قدم برق بسر منزل ما می افتد
جامه در خون شهیدان کش و بخرام بناز
[...]
دل ارباب تنعم ز نوا می افتد
جام لبریز چو گردد ز صدا می افتد
با توکل سفری شو که درین راه، به چاه
هرکه از دست نینداخت عصا می افتد
می شود عیب هنر، نفس چو افتاد خسیس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.