مصفا تا نمیگردد، ز تن جان برنمیآید
نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمیآید
گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من
تنور از عهده تسخیر طوفان برنمیآید
به راه دشمنان خود کدامین خار میریزم؟
که از پیش دو چشمم همچو مژگان برنمیآید
چو حیرت چشمبندی میکند ذرات عالم را
چرا از ابر آن خورشید تابان برنمیآید؟
حیا چندان که خود را میکشد در پردهپوشیها
به شوخیهای آن چاک گریبان برنمیآید
کدامین شب نمیریزد ز کلکم مصرع رنگین؟
کدامین روز شیری زین نیستان برنمیآید؟
کشیدم تا قدم از کوی هستی خون عرق کردم
ازین گل پای خوابآلود آسان برنمیآید
ز چندین آه اگر یک آه اثر دارد غنیمت دان
که دایم ماه مصر از چاه کنعان برنمیآید
دل گرمی مگر هنگامهافروزی کند، ورنه
به این بزم خنک خورشید تابان برنمیآید
تو تا از پرده شرم و حیا بیرون نمیآیی
نگاه از دیده عاشق به سامان برنمیآید
مگر جولان او صائب قیامت را عیان سازد
وگرنه هیچ گردی زین نمکدان برنمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شد یا رب که خورشید درخشان بر نمی آید
قیامت شد مگر کان ماه تابان بر نمی آید
نمی گردد نمایان اختری از برج زیبایی
فروزان اختری از برج احسان بر نمی آید
گلی از جویبار زندگانی کس نمی چیند
[...]
نه از شرمست کز چشم وی آسان برنمیآید
نگاهش با درازیهای مژگان برنمیآید
ازین شرمندگی کز بند سامان برنمیآید
سر شوریده ما از گریبان برنمیآید
گر از سروایی ناز تو پروا نیست عاشق را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.