دل آزاده را هرگز غم عالم نمیگیرد
مسیحا را کمند رشتهٔ مریم نمیگیرد
نگردد دام ره زیب جهان دلهای روشن را
که رنگ و بوی گلشن دامن شبنم نمیگیرد
برو ناصح به کار غیر کن این چربنرمی را
که داغ شوخ چشم ما به خود مرهم نمیگیرد
گهر بر آبروی خویش میلرزد، نمیداند
که ابر بینیاز ما ز دریا نم نمیگیرد
نمیچسبد به دل تنپروران را حرف اهل دل
چو کاغذ چرب باشد نقش از خاتم نمیگیرد
کسی کز تنگدستی هر دم آویزد به دامانی
ندانم دامن شب را چرا محکم نمیگیرد؟
مزن دست تأسف بر هم از مرگ سیهکاران
که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمیگیرد
چه مطلب خوشتر از پاس نفس اهل بصیرت را؟
سخن را عیسی ما از لب مریم نمیگیرد
پر کاهی است کوه درد در میزان آزادان
ز بار دل قد سرو و صنوبر خم نمیگیرد
سر هرکس که گرم از کاسه زانوی خود گردد
به منت جام را صائب ز دست جم نمیگیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمند و دام ما غیر از شکار غم نمیگیرد
مگس بر خوان عیش ما به جز ماتم نمیگیرد
نصیب دیگران هر لحظه رطل خنده لبریز است
ته جام تبسم نوبت ما نم نمیگیرد
به شیرینی محبت در دل دیگر زیادت کن
[...]
چه شد بازم که زخمم باج از مرهم نمیگیرد
دماغم جام خوشحالی ز دست جم نمیگیرد
چه حال است اینکه حسرت را دماغ آشفته میبینم
چه ذوقست اینکه مرغ نالهام را دم نمیگیرد
ملایک را گواه خویش میگیرم که در محشر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.