گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد

که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد

کدامین آتشین رخسار بزم افروز عالم شد؟

که خون زاهدان خشک، جوش ارغوان دارد

نصیبی نیست غیر از درد و داغ عشق عاشق را

هما از سفره شاهان نظر بر استخوان دارد

هجوم زیردستان نفس رعنا را کند کافر

زطوق قمریان زنار سرو بوستان دارد

از ان از تیغ خورشیدست هر دم تیزتر عاشق

که از سنگ ملامت هر قدم چندین فسان دارد

نیندازد زقیمت خاکساری پاک طینت را

کجا گرد یتیمی آب گوهر را زیان دارد؟

چه باشد یارب از درد طلب حال تهیدستان

در آن دریا که گوهر پیچ و تاب ریسمان دارد

از آن از جبهه خورشید دایم نور می بارد

که با آن منزلت پیوسته سر بر آستان دارد

ندارم از قماش حسن آگاهی، همین دانم

که چون رخسار یوسف آتشی این کاروان دارد

سلیمان مور را در دست خود جا داد چون خاتم

که می گوید بزرگان را سبکروحی زیان دارد؟

مشو ای لاله رخسار از دل مجروح ما غافل

که آتش را گلستان این کباب خونچکان دارد

سخن چون آب حیوان زنده می دارد سخنور را

پر طوطی زگویایی بهار بی خزان دارد

برآ از پرده هستی اگر آسودگی خواهی

که طوفان حوادث بال و پر زین بادبان دارد

زسختیهای راه کعبه مقصد چه می پرسی؟

که از دلهای سنگین بتان سنگ نشان دارد

چو افتادی به بحر عشق دست و پا مزن صائب

که از تسلیم، ساحل این محیط بیکران دارد

 
 
 
عمعق بخاری

اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد

من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد

تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران

ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد

اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی

[...]

سنایی

اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد

من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد

وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد

من آن هستم که آن از بی‌نشانی‌ها نشان دارد

وگر با نقطه‌ای وهمم کسی همبر بود او را

[...]

سعدی

غلام آن سبک‌روحم که با من سر گران دارد

جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد

مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید

به نقد اندر بهشت‌ست آن که یاری مهربان دارد

کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
امیرخسرو دهلوی

هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد

کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد

سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده

همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد

کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟

[...]

سیف فرغانی

نگارا دل همی‌خواهد که عشقت را نهان دارد

ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد

اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا

ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد

کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه