دو بالا می شود طول امل چون قد دو تا گردد
که مار از امتداد روزگاران اژدها گردد
زخورشید سبکسیرست نعل سایه در آتش
زهی غافل که شاد از سایه بال هما گردد
نقاب چهره امید باشد گرد نومیدی
غبار دیده یعقوب آخر توتیا گردد
پشیمانی ندارد جان به آن جان جهان دادن
یکی صد می شود آن زر که صرف کیمیا گردد
نیم نومید از جذب محبت با گرانجانی
که آهن صاحب بال و پر از آهن ربا گردد
نگاه آشنا، چشم از حجاب آلوده ای دارم
که رنگ می به رویش پرده شرم و حیا گردد
به پایان چون برم این راه بی انجام را صائب؟
که آتش زیر پایم از گرانخوابی حنا گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان مراحل و تحولات انسانی و روحی میپردازد. در آغاز، به بیان تحولاتی اشاره میشود که از اندک بودن به عظمت و بزرگی میانجامد، بهطوریکه انسان میتواند از یک مار به یک اژدها تبدیل شود. سپس به اثرات خورشید و سایهها اشاره میکند و غفلت از آنچه که در زندگی است را مورد انتقاد قرار میدهد. امید و ناامیدی در این شعر بهصورت نقاب و غبار چشم یعقوب مورد اشاره است، که در نهایت به بیان پشیمانی و ناپایداری زندگی پرداخته میشود. در ادامه، عشق و کشش به سمت دوست دانسته میشود و درنهایت به خطرات و چالشهای پایان راهی اشاره میشود که ممکن است منجر به پشیمانی شود. شعر با تصاویری از دگرگونی و احساسات پیچیده انسانی، به راهی پرسشبرانگیز و با گوشههایی از اندوه و شادی ختم میشود.
هوش مصنوعی: وقتی طول آرزوها افزایش مییابد و به اندازهی دو نفر میرسد، مانند این است که ماری در طول زمان به اژدها تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: سایهای که از خورشید بیرون میآید، به اندازهای سبک است که میتواند به راحتی در آتش بیفتد. ای غافل، غافل از این که شادی در سایه، همچون بالی است که خوشی میآورد.
هوش مصنوعی: اگر امیدی در چهرهات باشد، گرد و غبار ناامیدی که بر چشمان یعقوب نشسته، در نهایت به وسیله توتیا برطرف خواهد شد.
هوش مصنوعی: پشیمانی در کار نیست وقتی که جان خود را برای کسی که برترین است، ارائه میدهی. آنگاه که این جان به معنای واقعی از وجود ما جدا میشود، ارزشش به گنجی تبدیل میشود که از طلا هم بیشتر میارزد.
هوش مصنوعی: نیمهای از ناامیدی در جذب عشق وجود دارد، چرا که گرانجانی که همانند آهنربا برای جذب آهن است، میتواند در تو کشش و قدرتی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: نگاه آشنا دارم و چشمم را از پردهای کثیف دور کردهام تا رنگ شرم و حیای او را بهتر ببینم.
هوش مصنوعی: زمانی که به انتهای این مسیر بیپایان میرسم، چه چیزی نصیبم خواهد شد؟ چرا که آتش ناشی از خواب سنگین و بیحرکتیم، زیر پایم شعلهور شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد
کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد
در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید
گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد
دل بیگانه خوی من میانجی برنمی دارد
[...]
فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟
ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟
طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد
چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد
ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم
[...]
گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد
در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد
نظر تنگی است این گردون که با وسعت نمیسازد
به تنگ آید دل گرمی اگر مطلب روا گردد
کمانداری است بیرحمی که زورش کس نمی داند
[...]
ز دنیا هر که شد لبریز عمرش بی بقا گردد
چو کشتی پر شود از آب گرداب فنا گردد
نوید وصل فارغ می کند از ناله عاشق را
جرس را چون گره از دل گشاید بی صدا گردد
نباشد خواب آسایش به گلشن چشم شبنم را
[...]
چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد
که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد
چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم
گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد
غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.