گنجور

 
اهلی شیرازی

تا پری را چون تو خواندم دوری از مردم کند

لاجرم تعریف بیش از حد کسان را گم کند

وه چه شوق است اینکه میخواهم جهان بین مرا

توسنت با خاک ره یکسان بزیرسم کند

وقت نیک و بد چه باشد جام می در گردش آر

تنک عیش آنکس که کار از گردش انجم کند

عمر من در پای خم بگذشت و گر وقتم رسد

دوستی خواهم که خاکم هم به پای خُم کند

از سگان کوی او اهلی چو قدر خود شناخت

شرم می‌دارد که خود را داخل مردم کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode