زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است
ابروی او به پشت کمانم گرفته است
من چون هدف نمی روم از جای خویشتن
پیکان او عبث به زبانم گرفته است
چون از میان خلق نگیرم کناره ای؟
فکر کنار او به میانم گرفته است
آتش چگونه دست و گریبان شود به خار؟
عشق ستیزه خوی، چنانم گرفته است
صائب چو ابر گریه اگر می کنم رواست
آتش چو برق در رگ جانم گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن [چشم] دل سیه که [زمامم] گرفته است
از دست اختیار، عنانم گرفته است
من تیغ نیستم که به چرخم فتاده کار
پس از چه رو فلک به فسانم گرفته است؟
شد گرد راه توسن دل، بیستون دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.