گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

هزار حیف که دوران خط یار گذشت

شکست رنگ گل و حسن نوبهار گذشت

چنان سیاهی خط تنگ کرد دایره را

که حسن، همچو نسیم از بنفشه زار گذشت

حذر ز سایه مژگان خویشتن می کرد

ز جوش خط چه بر آن آتشین عذار گذشت

تو وعده می دهی و حسن بر جناح سفر

تو روز می گذرانی و روزگار گذشت

گهر به چشم صدف در کمین ریختن است

مگر حدیثی ازان در شاهوار گذشت؟

در آتشم چون گل از برگ خود، خوشا سر دار

که نوبهار و خزانش به یک قرار گذشت

غبار خاطر ازین بیشتر نمی باشد

که از خرابه من سیل باوقار گذشت

چه سود لوح مزارم ز خشت خم کردن؟

مرا که عمر به خمیازه و خمار گذشت

ز روزگار جوانی خبر چه می پرسی؟

چو برق آمد و چون ابر نوبهار گذشت

یکی است مرتبه صدر و آستان پیشش

کسی که همچو تو صائب ز اعتبار گذشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode