گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

در بهاران سر مرغی که به زیر بال است

از دم سرد خزان ایمن و فارغبال است

هر چه اندوخته ای از تو جدا می گردد

آنچه هرگز نشود از تو جدا، اعمال است

چه کنی دعوی تجرید، که درویشان را

چشم بر حسن مآل است و ترا بر مال است

همه از گردش افلاک شکایت داریم

پایکی خرمن ما گرچه ازین غربال است

می خراشد جگر سنگ، فغان جرسش

یارب این قافله را چشم که در دنبال است؟

شکوه هایی که گره گشته مرا در دل تنگ

تب گرمی است که موقوف به یک تبخال است

به سیاهی شده ای ملتفت از آب حیات

ای که از حسن ترا چشم به خط و خال است

ایمن از دیده شورست جمالی که تراست

کز لطافت گل رخسار تو بی تمثال است

سرو بالای ترا پایه بلند افتاده است

ساق سیمین ترا هاله مه خلخال است

نیست ممکن نکند رحم به دردی که مراست

دل بیدرد تو هر چند که فارغبال است

نیست از عیب خود آگاه، خودآرا صائب

چشم طاوس ز کوته نظری بر بال است

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سلیم تهرانی

شعله ی شوقم و از شرم زبانم لال است

صد شکایت به لبم از گره تبخال است

نشود دور سرم از قدم جلوه ی او

حلقه ی گوش من از سلسله ی خلخال است

بهر هر کار به ما مشورتی می باید

[...]

بیدل دهلوی

آگاهی و افسردگی دل چه خیال است

تا دانه به خود چشم‌گشوده‌ست نهال است

آیینهٔ‌گل از بغل غنچه برون نیست

دل‌گر شکند سربسر آغوش وصال است

حیرتکدهٔ دهر جز اوهام چه دارد

[...]

عارف قزوینی

دل که در سایه مژگان تو فارغ بال است

گو ببین چشم بداندیش چه از دنبال است

داد از یک نگهی داد دل و بستد جان

وه چه بد بدرقه چشمت چه خوش استقبال است

صد پسر سام بگیتی اگر آرد تنها

[...]

ملک‌الشعرا بهار

حضرت آقا خوش باشکه فالت فال است

از زر و سیم دگر جیب تو مالامال است

هرکه آقاست نکو طالع و خوش اقبالست

گه نمایندگی مجلس و قیل و قال است