گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

شب هجران دلم از ناله حسرت شادست

چه توان کرد که فریاد رسم فریادست

رتبه عشق ز معشوق بلندی گیرد

قمری از طعنه کوته نظران آزادست

کار با جذبه عشق است عزیزان، ورنه

بوی پیراهن یوسف گرهی بر بادست

سهل کاری است به فتراک سر ما بستن

صید را زنده گرفتن هنر صیادست

از سواد ورق لاله چنین شد روشن

که سیه بختی و خونین جگری همزادست

هر متاعی که بود قیمت و قدری دارد

آنچه با خاک برابر شده استعدادست

لوح تعلیم ز آیینه به پیشش مگذار

طوطی خط تو در مشق سخن استادست

آفرین بر قلم نافه گشایت صائب

که ز تردستی او ملک سخن آبادست