گنجور

 
اسیر شهرستانی

باده چون زور آورد هشیار می‌سازد مرا

خواب چون گردد گران بیدار می‌سازد مرا

صبح را گلگونه می‌بخشد کفِ خاکسترم

سوختن رنگین‌تر از گلزار می‌سازد مرا

دارد اکسیرِ حواسِ جمع دل چون شد خراب

سایهٔ ویرانه‌ها بسیار می‌سازد مرا

غفلتم تعمیرِ آگاهی است دیدم بارها

چشمِ خواب‌آلودِ من بیدار می‌سازد مرا

بلبلِ گل‌های شوخ از دور بودن خوشتر است

سِیرِ باغِ آرزو بیزار می‌سازد مرا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode