زحد گذشت و به غایت رسید و بی مر شد
جفای اختر و قصد سپهر و جور فلک
جفا و جور جهان را یکی است میر و ملک
بلا و قصد فلک را یکی است دیو و ملک
زمانه از همگان بر من است مستولی
که نزد او همه حق من است مستهلک
فغان از او که به صد سال گفت نتوانم
به صد هزار زبان از جفای او صد یک
فسانه شد همه احوال من به بود و نبود
فساد گشت همه عمر من به لی و به لک
کدام طبع که ازمن در او نخاست حسد
کدام سینه که از من در او نرست خسک
زغیر خویش به شایستگی پدید آیم
به وقت تجربه چون بر زنند زر به محک
چو آب از آتش و روز از شب و حق از باطل
چو شادی از غم و نیک از بد و یقین از شک
از آنکه معتقد مرتضا و فاطمه ام
که زین حصول درج باشد و خلاص درک
ز روزگار به دردم زدوستان محروم
چو مرتضی زامامت چو فاطمه زفدک
زبس که بی نمکی کرد با من این ایام
در آب دیده گریان گداختم چو نمک
(سپهر پیر به من آن کند که اهل خرد
هزار عیب کنند ار چنان کند کودک)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فسردگان چه شناسند قدرِ سورِ فلک
که عاشق است که نشناسد از قدم تارک
به وصف و شرح چه حاجت درین سخن شک نیست
در آفتاب کسی را چه اشتباه و چه شک
کمالِ عشق نمی دانی و مرا هم نیست
[...]
ندانم آن رخ حورست یا جمال ملک
که رشک میبرد از حسنش آفتاب فلک
بسان دائره کارم شدست بی سر و پای
ز عشق آن دهن همچو نقطه کوچک
زهی جمال تو بر هم شکسته رونق حور
[...]
چو جزو لایتجزاست آن دهان بی شک
چگونه جان منش گشت جزو لاینفک
تهی ست سبحه زاهد ز گوهر اخلاص
هزار بار من آن را شمرده ام یک یک
به تیغ حادثه گردون کجا تواند کرد
[...]
مرا که بخت چو اهلی نداده طالع نیک
اگر بپای تو ریزم درو گهر چون ریگ
وگر ز شوق تو دل جوش میزند چو شمع
تو زان من نشوی نیست بخت اینم لیک
ترا چنانکه تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.