دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جهان را بدین جهان مفروش
گر سخندانی این سخن بنیوش
پیری آغوش بازکرده فراخ
تو همی گوش با شکافهٔ غوش
عجب از دیو پیکری کاو را
دولت آورد نام کرد سروش
خاره خو جثه ایست خاره بدن
خیره کش هیکلی است خیری پوش
قالبی باد خیز خاک آرام
[...]
چون نهی زلف تافته بر گوش
چون نهی جعد بافته بر دوش
از دل من رمیده گردد صبر
وز تن من پریده گردد هوش
نه عجب گر خروش من بفزود
[...]
ای کریمی که از سخاوت تو
روید از سنگ خاره مرزنگوش
تا جهان اسب دولتت زین کرد
چرخ را هست غاشیه بر دوش
آنکه او تای خدمتت نزند
[...]
رفتم و بارِ منّتت بر دوش
حلقه ای حقّ نعمتت در گوش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.