آن به که چون منی نرسد در وصال دوست
تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست
رشک آیدم ز مردمک دیده بارها
کاین شوخ دیده چند ببیند جمال دوست
پروانه کیست تا متعلق شود به شمع
باری بسوزدش سبحات جلال دوست
ای دوست روزهای تنعم به روزه باش
باشد که در فتد شب قدر وصال دوست
دور از هوای نفس، که ممکن نمیشود
در تنگنای صحبت دشمن، مجال دوست
گر دوست جان و سر طلبد ایستادهایم
یاران بدین قدر بکنند احتمال دوست
خرم تنی که جان بدهد در وفای یار
اقبال در سری که شود پایمال دوست
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
در پیش دشمنان نتوان گفت حال دوست
بسیار سعدی از همه عالم بدوخت چشم
تا مینمایدش همه عالم خیال دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
بختم نخفته بود که از خواب بامداد
برخاستم به طالع فرخنده فال دوست
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
[...]
دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست
بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست
دل را چه قدر و قیمت و جان چیست؟ کین دو رفت
وندر خجالتیم هنوز از جمال دوست
جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جان
[...]
جانم خیال شد به خیال خیال دوست
دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست
هر کس به آرزوی جمالست در جهان
مائیم و آرزوی خیال جمال دوست
مهر منیر چیست شعاعی ز روی یار
[...]
صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
افزون زرخت نو شده حسن و جمال دوست
از زیور وزرست زیادت کمال دوست
رخت به گزیده و والای سیبکی
[...]
بختم مدد نداد که بینم وصال دوست
ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست
از جان و از جهان بهوایش برآمدم
بیرون نرفت از دل و جانم خیال دوست
جان و دلم همیشه لگدکوب عشق اوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.