وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همیگفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی میکنی؟
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیرمردی و من پیرزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، جوانی از جهل و نادانی خود به مادرش بیاحترامی میکند و او را دلشکسته و گریان میکند. مادر، با لطافت به یاد آورده که زمانی او را در آغوش گرفته و به فرزندش توصیه میکند که برخلاف زودرفتی و نادانیاش، به خرد و بزرگی او احترام بگذارد. اشاره به این میکند که در زمان کودکی، او بیچاره و نیازمند بوده و اکنون باید از محبت و رنجهای مادر قدردانی کند.
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر نادانی جوانی به مادرم بیاحترامی کردم، او ناراحت و گوشهای نشست و با گریه گفت: آیا فراموش کردهای که باید با احترام رفتار کنی؟
هوش مصنوعی: زالی به فرزندش گفت چه زیباست هرگاه او پلنگی را دید و با بدن بزرگی مانند فیل روبرو شد.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر آوردی که در دوران خردسالی چه وضعیت سختی داشتی، که در آغوش من بودی و بیچاره بودی.
هوش مصنوعی: تو امروز به من بدی نکردی، چون تو مردی شجاع و من زنی سالخورده هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.