گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

پادشاهی به دیده استحقار در طایفه درویشان نظر کرد.

یکی زآن میان به فراست به جای آورد و گفت: ای ملک! ما در این دنیا به جیش از تو کمتریم و به عیش خوشتر و به مرگ برابر و به قیامت بهتر.

اگر کشور خدای کامران است

وگر درویش حاجتمند نان است

در آن ساعت که خواهند این و آن مرد

نخواهند از جهان بیش از کفن برد

چو رخت از مملکت بربست خواهی

گدایی بهتر است از پادشاهی

ظاهرِ درویشی جامه ژنده است و موی سِترده و حقیقتِ آن دلِ زنده و نفس مرده.

نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی

وگر خلاف کنندش به جنگ برخیزد

اگر ز کوه فرو غلطد آسیا سنگی

نه عارف است که از راه سنگ برخیزد

طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل.

هر که بدین صفتها که گفتم موصوف است به حقیقت درویش است وگر در قباست.

اما هرزه‌گردی بی نماز هواپرست هوسباز که روزها به شب آرد در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هر چه در میان آید و بگوید هر چه بر زبان آید رند است وگر در عباست.

ای درونت برهنه از تقوی

کز برون جامه ریا داری

پرده هفت رنگ در مگذار

تو که در خانه بوریا داری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode