گنجور

 
سعدی

طایفهٔ رندان به خلافِ درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند.

شکایت از بی‌طاقتی پیشِ پیرِ طریقت برد که چنین حالی رفت.

گفت: ای فرزند! خرقه‌ٔ درویشان جامهٔ رضاست، هر که در این کسوت تحمّلِ بی‌مرادی نکند مدّعی است و خرقه بر او حرام.

دریایِ فراوان نشود تیره به سنگ

عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز

گر گزندت رسد، تحمل کن

که به عفو از گناه پاک شوی

ای برادر چو خاک خواهی شد

خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی