گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عِیالان داشت: اوقاتِ عزیز چگونه می‌گذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعایِ حاجات و همه روز در بند اِخراجات.

ملِک را مضمونِ اشارتِ عابد معلوم گشت. فرمود تا وجهِ کَفافِ وی معیّن دارند و بارِ عِیال از دلِ او برخیزد.

ای گرفتارِ پای بندِ عیال

دیگر آسودگی مبند خیال

غمِ فرزند و نان و جامه و قوت

بازت آرد ز سیر در مَلَکوت

همه روز اتّفاق می‌سازم

که به شب با خدای پردازم

شب چو عَقدِ نماز می‌بندم

چه خورد بامداد فرزندم؟

 
 
 
حکایت شمارهٔ ۳۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکایت شمارهٔ ۳۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم