ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چارهای کردن کنون آن ناشکیبا را
مرا سودای بترویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل در مورد عشق و اشتیاق شدید شاعر به معشوقش است. او از درد و رنج ناشی از دوری سخن میگوید و بیان میکند که هیچ درمانی جز وصال معشوق نمیتواند بر دردهای دل عاشقانهاش فایق آید. شاعر خواهان دیدار معشوق است تا از لحظات شادی در کنار هم لذت ببرند، چرا که هیچکس از رازهای آینده باخبر نیست. در نهایت، او بر این باور است که عشق و وصال معشوق از هر چیز دیگری در دنیا و آخرت مهمتر است.
هوش مصنوعی: عاشق بودن از حد گذشته و صبر کردن در غمت سخت شده است. ای یار، برای بهبود دل دیوانه ما، به وصالت قدمی بردار.
هوش مصنوعی: درد و رنج کسانی که عاشق هستند، تنها طبیب خاصی میتواند درمان کند و آن کسی نیست جز لیلی، که بتواند غم مجنون، عاشق دیوانه را برطرف کند.
هوش مصنوعی: اگر به غم و اندوه دیگران اهمیت نمیدهی و نمیخواهی به مسکینان توجه کنی، اول از همه باید روی زیبا و خوشایند خود را به ما نشان دهی.
هوش مصنوعی: وقتی که تو زیبایی و جذابیت را به نمایش گذاشتی، عقل و صبر را از دل دیگران ربودی. اکنون باید برای این ناشکیبا چارهای اندیشید.
هوش مصنوعی: پیش از این، میل و رغبت به زیبایانی که چهرهای چون بت دارند، در دل من نبود. اما هنگامی که تو را دیدم، تصمیم گرفتم که به دنبال آن آرزو بروم و در مسیر عشق قدم بگذارم.
هوش مصنوعی: هدف ما رسیدن به توست؛ نه از دنیا و نه از آخرت. زیرا بدون تو، دین و دنیا هیچ ارزشی ندارند.
هوش مصنوعی: من به دیدارت چنان بیتابم که از اشتیاق دوریات، دلم را آتشی میسوزاند که میتواند هفت دریا را به تلاطم درآورد.
هوش مصنوعی: بیایید امروز را کنار هم خوش بگذرانیم و از لحظههایمان لذت ببریم، زیرا هیچکس در این دنیا از وضعیت فردای ما باخبر نیست.
هوش مصنوعی: تو به زیبایی سخن میگویی و دشمنانت را نادیده میگیری، اما کسی که به بیماری مبتلاست، چگونه میتواند طعم شیرینی حلوار را درک کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
مرا دردیست اندر دل که درمان نیستش یارا
من و دردت، چو تو درمان نمیخواهی دل ما را
منم امروز، و صحرایی و آب ناخوش از دیده
چو مجنون آب خوش هرگز ندادی وحش صحرا را
شبت خوش باد و خواب مستیات سلطان و من هم خوش
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.