گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند؟

کآرام جان و انس دل و نور دیده‌اند

لطف آیتی‌ست در حق اینان و کبر و ناز

پیراهنی که بر قد ایشان بریده‌اند

آید هنوزشان ز لبِ لعل بویِ شیر

شیرین‌لبان نه شیر، که شکّر مزیده‌اند

پندارم آهوان تتارند، مشک‌ریز

لیکن به زیر سایهٔ طوبی چریده‌اند

رضوان مگر سراچهٔ فردوس برگشاد

کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده‌اند!

آب حیات در لب اینان به ظنِ من

کز لوله‌های چشمهٔ کوثر مکیده‌اند

دست گدا به سیب زنخدان این گروه

نادر رسد که میوهٔ اوّل رسیده‌اند

گُل برچنند روز به روز از درخت گُل

زین گلبنان هنوز مگر گُل نچیده‌اند

عذر است هندوی بتِ سنگین‌پرست را

بیچارگان مگر بت سیمین ندیده‌اند؟

این لطف بین که با گِل آدم سرشته‌اند

وین روح بین که در تن آدم دمیده‌اند

آن نقطه‌های خال چه شاهد نشانده‌اند

وین خط‌های سبز چه موزون کشیده‌اند

بر استوای قامتشان گویی ابروان

بالای سرو راست هلالی خمیده‌اند

با قامت بلند صنوبرخرامشان

سرو بلند و کاج به شوخی چمیده‌اند

سِحر است چشم و زلف و بناگوششان، دریغ!

کاین مؤمنان به سِحر چنین بگرویده‌اند

ز ایشان توان به خون جگر یافتن مُراد

کز کودکی به خون جگر پروریده‌اند

دامن‌کشانِ حُسن دلاویز را چه غم؟

کآشفتگان عشق گریبان دریده‌اند

در باغ حُسن، خوش‌تر از اینان درخت نیست

مرغانِ دل بدین هوس از بَر پریده‌اند

با چابکان دلبر و شوخان دل‌فریب

بسیار درفتاده و اندک رهیده‌اند

هرگز جماعتی که شنیدند سِر‌ِّ عشق

نشنیده‌ام که باز نصیحت شنیده‌اند

زنهار! اگر به دانهٔ خالی نظر کنی

ساکن که دامِ زلف بر آن گستریده‌اند

گر شاهدان نه دنیی و دین می‌برند و عقل

پس زاهدان برای چه خلوت گزیده‌اند؟

نادر گرفت دامن سودای وصلشان

دستی که عاقبت نه به دندان گَزیده‌اند

بر خاکِ ره نشستنِ سعدی عجب مدار

مردان چه جای خاک که بر خون طپیده‌اند

 
 
 
جدول قرآن کریم
غزل ۲۲۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۲۵ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

خاقانیا عروس صفا را به دست فقر

هر هفت کن که هفت تنان در رسیده‌اند

در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ

بازان کز آشیان طریق پریده‌اند

همچون گوزن هوی برآورده در سماع

[...]

مجد همگر

گویی که آن زمان که مرا آفریده‌اند

با عشق روح در جسد من دمیده‌اند

در وقت آفرینش من شخص من مگر

از خون مهر و نطفه عشق آفریده‌اند

یا خود محرران صنایع به کلک عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی

اهل خرد که از همه عالم بریده‌اند

داند خرد که از چه به کنج آرمیده‌اند

دانندگان که وقت جهان خوش بدیده‌اند

خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیده‌اند

محرم درون پرده مقصود نیستند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

روزی وفات یافت امیری در اصفهان

ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند

دیدم جنازه بر کتف تونیان و من

حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند

پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
سیف فرغانی

پیوستگان عشق تو از خود بریده‌اند

الفت گرفته با تو و از خود رمیده‌اند

پیغمبران نیند ولیکن چو جبرئیل

بی‌واسطه کلام تو از تو شنیده‌اند

چون چشم روشنند و ازین روی دیده‌وار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه