اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
جز عاشقان که پرده عصمت دریدهاند
برتر جهان به جاده همت که کاهلند
آن بختیان که سدره و طوبی چریدهاند
در بیضه پر مرغ بروید، برون تر آی
کت پر دهد، کزان به بلندی پریدهاند
جان نیز هست با دگران این گروه را
کز بهر عزم عالم وحدت پریدهاند
نارفته ره، رونده به جایی نمیرسد
ناچار رفتهاند ره، آنگه رسیدهاند
وان جان کنان که در غم مال است جانشان
جان دادهاند و پارهخاکی خریدهاند
خسرو، مگوی بد که درین گنبد از صدا
خلق آنچه گفتهاند، همان را شنیدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
یاران که زخم تیر بلایت چشیدهاند
با جان پاره از همه عالم رمیدهاند
بس زاهدان شهر کز آن چشم پرخمار
سبحه گسستهاند و مصلا دریدهاند
ترسندگان به جور دلت یار نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.