یکی متفق بود بر منکری
گذر کرد بر وی نکو محضری
نشست از خجالت عرق کرده روی
که آیا! خجل گشتم از شیخ کوی!
شنید این سخن پیر روشن روان
بر او بر بشورید و گفت ای جوان
نیاید همی شرمت از خویشتن
که حق حاضر و شرم داری ز من؟
نیاسایی از جانب هیچ کس
برو جانب حق نگه دار و بس
چنان شرم دار از خداوند خویش
که شرمت ز بیگانگان است و خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع شرم و خجالت میپردازد. یک جوان که در محضر شیخی نشسته، به خاطر رفتار یا وضعیت خود خجالت زده است. اما پیرمرد به او یادآوری میکند که نباید از خود شرم کند بلکه باید از خداوند خویش خجالت بکشد. او تأکید میکند که باید توجه خود را به حق و خداوند متمرکز کند و از شرم از دیگران دوری کند. در واقع، مهمترین نکته این است که انسان باید خود را در برابر خداوند احساس مسئولیت کند و نه در برابر نگاه دیگران.
هوش مصنوعی: شخصی که در یک کار نادرست و ناشایست با من همراه بود، ناگهان با فردی نیکو و محترم برخورد کرد.
هوش مصنوعی: خجالت باعث شد که او عرق کند و نتواند به سادگی روی خود را نشان دهد، چون احساس گناه و شرم از پیش کسی که در کوی و زندگیاش حضور دارد، او را در مضیقه قرار داده است.
هوش مصنوعی: پیر با خرد و دانا از این سخن شنید و به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و به جوان گفت:
هوش مصنوعی: آیا از خودت شرم نمیکنی وقتی که خداوند همیشه حاضر است و تو از من شرم داری؟
هوش مصنوعی: از هیچکس ناامید نشو و فقط به سوی حق متمرکز باش.
هوش مصنوعی: از خداوند خود به اندازهای شرم داشته باش که این شرم حتی بیشتر از آن باشد که از بیگانگان و دیگران حس میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.