شبی کردی از درد پهلو نخفت
طبیبی در آن ناحیت بود و گفت
از این دست کاو برگ رز میخورد
عجب دارم ار شب به پایان برد
که در سینه پیکان تیر تتار
به از ثقلِ مأکولِ ناسازگار
گر افتد به یک لقمه در روده پیچ
همه عمرِ نادان بر آید به هیچ
قضا را طبیب اندر آن شب بمرد
چهل سال از این رفت و زندهست کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.