شتر بچه با مادر خویش گفت:
«پس از رفتن، آخر زمانی بخفت»
بگفت «ار به دست من استی مهار
ندیدی کسم بارکش در قطار»
قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد
وگر ناخدا جامه بر تن درد
مکن سعدیا دیده بر دست کس
که بخشنده پروردگار است و بس
اگر حق پرستی ز درها بَسَت
که گر وی بِرانَد نخوانَد کسَت
گر او تاجدارت کند سر بر آر
وگر نه سرِ ناامیدی بخار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این شعر با مکالمه یک شتربچه با مادر خود شروع میشود که درباره استراحت و سفر و کار صحبت میکنند. سپس شاعر با مثالی از حرکت کشتیهای دریایی از قدرت تقدیر میگوید و در پایان، مخاطب را به خداپرستی و یکتاپرستی فرامیخواند.
شتربچهای به مادرش گفت: «رفتن بس است؛ کمی هم استراحت کنیم»
پاسخ داد: «اگر مهار در دست من بود، هرگز بارکش کاروان نمیشدم»
سرنوشت، کشتی را بهآنجا میبرد که خود خواهد، حتی اگر ناخدا (از خشم و غصه) جامه بر تن خویش پاره کند.
ای سعدی! چشم بر دست کسی مدوز که تنها بخشنده و روزیدهنده، پروردگار است و دیگر هیچکس.
اگر خدا پرست هستی او برای تو کافی است و اگر او تو را نپذیرد هیچکس نمیتواند خواستهات را روا کند.
اگر او تو را تاجدار کند امیدوار باش وگرنه برو و ناامید باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.