شنیدم که پیری شبی زنده داشت
سحر دست حاجت به حق بر فراشت
یکی هاتف انداخت در گوش پیر
که «بیحاصلی، رو سر خویش گیر
بر این در دعای تو مقبول نیست
به خواری برو یا به زاری بایست»
شب دیگر از ذکر و طاعت نخفت
مریدی ز حالش خبر یافت، گفت
چو دیدی کز آن روی بستهست در
به بیحاصلی سعی چندین مبر
به دیباچه بر اشک یاقوتفام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام
به نومیدی آنگه بگردیدمی
از این ره، که راهی دگر دیدمی
مپندار گر وی عنان بر شکست
که من باز دارم ز فتراک دست
چو خواهنده محروم گشت از دری
چه غم گر شناسد در دیگری؟
شنیدم که راهم در این کوی نیست
ولی هیچ راه دگر روی نیست
در این بود سر بر زمین فدا
که گفتند در گوش جانش ندا
قبول است اگر چه هنر نیستش
که جز ما پناهی دگر نیستش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دربارهی پیرمردی است که در شب دعا و عبادت، ناامید از اجابت درخواستش، صدایی را میشنود که به او میگوید تلاشهایش بیحاصل است و بهتر است تسلیم و ناامید شود. اما وی با حسرت و اندوه از ناکامی در راه خود سخن میگوید و از مرید خود میخواهد که حواسش را جمع کند. پیر، اگرچه ناامید است، اما همچنان به راه خود ادامه میدهد و میداند که هیچ پناهی جز خود خداوند ندارد. در نهایت، او با تواضع و فداکاری سر خود را به زمین میساید و به این حقیقت میرسد که اگرچه ممکن است هنر و صلاحیت نداشته باشد، اما پذیرش از جانب پروردگار او را تسلی میدهد.
هوش مصنوعی: یکی از شبهای گذشته، پیری را دیدم که در دل شب از خدا خواستههایش را با دست بلند کرده بود.
هوش مصنوعی: یک پیامبر به پیر گفت که بیکار بودن و بیفایده زندگی کردن را رها کند و به خود و مسئولیتهایش اهمیت بدهد.
هوش مصنوعی: از این در دعای تو پذیرفته نمیشود، یا با خشومت برو یا با زاری بایست.
هوش مصنوعی: در شب دیگری، یکی از مریدان که مشغول ذکر و عبادت بود، نتوانست بخوابد و حال او را خبر کردند. او گفت:
هوش مصنوعی: وقتی دیدی که تلاش تو به نتیجه نرسیده و در بسته است، دیگر سعی نکن.
هوش مصنوعی: در آغاز، بر اثر اشکهای همچون یاقوت، افسوس بخورید و گفت: ای خدمتکار.
هوش مصنوعی: در زمانی که ناامید شدم، از این مسیر دور شدم، زیرا راه دیگری را در پیش دیدم.
هوش مصنوعی: نباید خیال کنی که او بر عهدهاش کنترل ندارد، چون من از دامش رها شدهام.
هوش مصنوعی: اگر کسی از دستیابی به خواستهاش محروم شود، دردی ندارد؛ زیرا ممکن است در را از سمتی دیگر بشناسد و به فرصتی جدید دست یابد.
هوش مصنوعی: شنیدهام که در این مسیر هیچ راهی برای من وجود ندارد، اما هیچ راه دیگری هم پیشروی من نیست.
هوش مصنوعی: سرش را به خاک نهاد و فدای آن کرد که در گوش جانش ندایی به گوش رسید.
هوش مصنوعی: میپذیرم که اگرچه این کار هنری نیست، اما حقیقت این است که هیچ پناه دیگری جز ما وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.