چو سررشته خویش گم کرده ام
بعالم یکی رهبرم آرزوست
مرا خورد یکبارگی غم دریغ
به گیتی یکی غم خورم آرزوست
بسی داوریها که دارم ولیک
یکی دادگر داورم آرزوست
زر و زیور من قناعت بس است
نگویم زر و زیورم آرزوست
برای عروسان بکر سخن
یکی تازه رو شوهرم آرزوست
درین عهد ناخوش که قحط سخاست
نگویم که سیم و زرم آرزوست
نه در خاطر و دل بگردد مرا
که این اسب و آن استرم آرزوست
کزین دهر نااهل حاش الوجوه
خری حر که یک نوبرم آرزوست
بدین بی بقائی چنین زندگی
ز اسلام دورم گرم آرزوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.