گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

اسمش میرزا محمد و از افاضل شهر مذکور و به محامد پسندیده و صفات حمیده مشهور. معاصر سلاطین صفویه. دیوانش ملاحظه شد. تخمیناً پنج هزار بیت متجاوز است. قصاید بسیار در مدایح حضرات ائمهٔ اطهار به نظم آورده. مثنویات نیز دارد از جملهٔ: مثنوی در بحر خفیف مسمی به شاه راه نجات در بیان طریقت و سلوک دارد. از اشعار اوست:

خانقاهی که به خرجش نکند دخل وفا

صرفهٔ وقت در آن است که میخانه شود

تَمثیلٌ مِنْ مثنویّاتِهِ عَلَیهِ الرَّحْمةِ

گره بسته‌ای داشت طفلی به دست

بیفکند و اندر کمینش نشست

روان طفل دیگر ربودش ز جا

چو بگشود در وی نبد جز هوا

گره بسته دنیا و طفل آن دنی است

بگویش که چیزی در آن بسته نیست

٭٭٭

آتشی شب در نیستانی فتاد

سوخت چون عشقی که در جانی فتاد

شعله تا مشغول کار خویش شد

هر نیی شمعِ مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست

مر ترا زین سوختن مطلوب چیست

گفت آتش بی سبب نفروختم

دعوی بی معنی‌ات را سوختم

زانکه می‌گفتی نی‌ام با صد نمود

همچنان دربند خود بودی که بود

با چنین دعوی چرا ای کم عیار

برگ خود می‌ساختی هر نوبهار

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی دردی علاجش آتش است