گنجور

حاشیه‌گذاری‌های احسان الف

احسان الف

یک شیفته ادبیات پارسی 


احسان الف در ‫۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۵۷ در پاسخ به Parviz Jafari دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:

ممنونم از پاسخ شما بزرگوار 

ولی در مصرعی که می گوید : زانکه می گفتی نی ام با صد نمود .... شما می فرمایید که نی مدعی هیچ بودن شده. در حالی که اگر اینطوره چرا در انتهای مصرع گفته با صد نمود ؟ آدم برای ادعای هیچ کردن که نمود نمی کنه. 

به نظر من میاد که منظور بیت اینه که تو انقدر مغرور شده بودی که با صد نمود و با غرور می گفتی من نی ام... پس این نشان می دهد که همچنان در بند خود هستی و بودی. برای همین غرورت هم بود که من تو را سوزاندم. 

 

احسان الف در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:

سلام بر دوستان و علاقمندان به ادبیات پارسی 

منظور شاعر از بیت زیر برای من روشن نیست. از اساتید محترم اگر کسی تفسیری در خصوص این بیت دارد ما را مستفیض فرمایند : 

با چنین دعوی چرا ای کم عیار

برگ خود می‌ساختی هر نوبهار

 

احسان الف در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۴ در پاسخ به حمید دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

احسنت بر شما. کاملا موافقم. نمیدونم چرا بعضی دوستان موضوع گل و گلاب رو دقیقا برعکس تفسیر می کنند در حالی که شاعر منظورش رو واضح گفته 

 

احسان الف در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

درود خدمت تمامی ادیبان گرامی. 

بنده ادیب نیستم و تخصصی هم در این زمینه ندارم و فقط یک علاقمند به شعر و ادبیات پارسی هستم. با این وجود خواستم درک و برداشت خودم از این شعر رو خدمت اساتید عرض کنم. 

به نظر بنده شاعر این شعر رو زمانی گفته که از دنیا و قواعدش دلگیر بوده و قصد از این شعر گلایه از اوضاع ناعادلانه دنیا بوده به همین دلیل هم شعر رو با این بیت شروع میکنه که

" کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد"

منظورش اینه که میگه وقتی انسان خاطرش غمگین و دلش گرفته باشه حس و انگیزه ای برای شعر گفتن نداره. 

در یک بیت هم میگه " 

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد" 

در اینجا روی صحبتش با دل خودش هست که میگه درسته که تو به اون آرزو و خواسته دل خودت نرسیدی ولی غمگین نباش که شاید خیر تو در نرسیدن به مقصودت باشه. (اینجا هم اشاره به دلگیری و ناراحتی از نرسیدن به مراد دل داره)

در بیت دیگری می گوید : 

"جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد" 

اینجا هم اشاره به بی عدالتی و نا مردی چرخ فلک داره که میگه دنیا قانونش اینجوریه که به یک کسی "جام می|" دادند (منظور جاه و مقام و رو بهش دادند و به مراد دلش رسیده" به بعضی هم فقط خون دل دادند یعنی فقط غم و سختی و دوری و فراق نصیب بعضی دیگر شده در این دنیا. 

بیت دیگری می فرماید : 

"در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد"

اینجا هم مجدد مقصود خودش رو با تمثیل زیبایی بیان کرده. میگه این دنیا رسم و قانونش گویا اینطوره که یک کسی میشه مثل گلاب که شاهد بازاری میشه (یعنی عزیز مردم میشه و اسمش همه جا هست و همه دنبالش هستند و میشناسندش و همیشه در نظرها حضور داره و در بازار بین مردم دست به دست میشه) یک کسی هم میشه مثل گل که پرده نشین هست. یعنی در انظار نیست و در باغ و به دور از بازار و به دور از چشم مردم هست. در حالی که شما وقتی دقت می کنی می بینی گلاب در واقع عصاره گل هست، گلاب اگر عطر و بوی گل نباشه چیزی جز آب بی ارزش نیست، ولی این عطر بوی گل هست که گلاب رو شاهد بازاری کرده در حالی که خود گل که اصل عطر و بو از او نشآت میگیره و منبع زیبایی و طراوت هست به دور از چشمان هست. منظورش از این بیت اینه که میگه قاعده دنیا گویا اینطور بنا شده که دانایان و عارفان واقعی رو کسی نمیشناسه و اسمی ازشون جایی نیست در حالی که افراد دیگری که پای صحبت اینها می نشینند و قطره ای از دریای عرفان اینها رو یاد میگیرند می روند و به اسم خودشون این دانش رو به مردم ارائه می کنند و معروف می شوند و شاهد بازاری می شوند. 

اگر دقت کنیم امروز هم در دنیا همین حالت وجود داره و همیشه دانایان واقعی رو کسی نمیشناسه و فقط کسانی که حراف خوبی هستند رو مردم می شناسند و همه چیز به اسم اونها تموم میشه. 

با سپاس از همه دوستان 

 

 

sunny dark_mode