ای که به جز دلبری تو کار نداری
کار جز آزار جان زار نداری
ای همه داروی دل مگر تو بهشتی
وی همه آرام جان مگر تو بهاری
آنچه دل دشمنان بهم نسپندد
چند تو بر جان دوستان بگماری
بگسلم از جان و دل اگر بپذیری
بگذرم از هر چه هست اگر بگذاری
ریخت دلم آبرو که خونش بریزی
عذر نگوئی و گر بهانه نیاری
چند بر آن در روی و بار نیابی
مردنت اولی دلا که عار نداری
دور از آن مایهٔ حیات نمرده است
زنده رضی را دگر برای چه داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره فردی است که تمام توجه و عشقش به یک نفر خاص معطوف شده و از او میخواهد که درک کند چقدر برایش مهم است. شاعر به زیبایی و قدرت دلبری معشوق اشاره میکند و در عین حال، از درد و ناراحتیای که به خاطر فاصله یا غفلت او متحمل میشود، سخن میگوید. او میگوید اگر معشوق او را بپذیرد و توجه کند، حاضر است از همه چیز بگذرد، حتی از جان و دلش. در نهایت، شاعر تأکید میکند که زندهماندن بدون عشق ارزش ندارد و زندگیاش بدون معشوق بیمعناست.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو جز زیبایی و دلربایی کار دیگری نداری و هیچ کاری جز آزار دادن جان رنجور من نمیکنی.
هوش مصنوعی: ای داروی دل من، آیا تو بهشت نیستی؟ تو تنها آرامش جان منی، مثل بهاری که زندگی را رونق میبخشد.
هوش مصنوعی: هرچه دشمنان نتوانند به هم بریزند، تو چرا بر دوستانت بار سنگینی بگذاری؟
هوش مصنوعی: اگر تو بپذیری که از جان و دل برایت بگذرم، من از هر چیزی که دارم هم میگذرم، تنها کافی است که تو اجازه بدهی.
هوش مصنوعی: دل من را به اندازهای آزرده کردهاست که اگر تو بخواهی آن را نابود کنی، نباید بهانهای بیاوری یا عذری از خودت بیاوری.
هوش مصنوعی: برخی اوقات بهتر است به جای تلاش برای جلب توجه دیگران و دستیابی به موفقیتهای ظاهری، به درون خود و وضعیت روحیمان توجه کنیم. اگر به خودمان اجازه دهیم که به آرامش برسیم و از درون احساس سرافرازی کنیم، این مهمتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: دور از آن منبع حیات، رضی زنده است و دیگر چرا باید برای او نگران باشی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش همه شب همی گریست به زاری
ماه من آن ترک خوبروی حصاری
برد و بناگوش سایبانش همی کرد
یک ز دگر حلقه های زلف بخاری
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
[...]
ای مونس دیده با ضمیرم یاری
اندر دل من نشسته بیداری
آه که دلم برد غمزههای نگاری
شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری
هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه
درد و غم چون تو یار و دلبر باری
از پی این عشق اشکهاست روانه
[...]
باز جهان تازه کرد قدرتِ باری
باده بده بر نسیمِ بادِ بهاری
گُل بُنِ بشکفته و طراوت و زینت
بلبلِ شوریده و شفاعت و زاری
باد چو زلفِ بنفشه کرد به شانه
[...]
عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟
چارهٔ کاری نمیکنی، به چه کاری؟
روز بیهوده صرف کردهای، اکنون
گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟
آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.