کیم از جان خود سیری ز عمر خویش بیزاری
سیه روزی، سراسر داغ جانسوزی جگر خواری
ندانم لذت آسودگی لیک اینقدر دانم
که به باشد دل آزرده از سودای بسیاری
بهم شیخ برهمن در خرابات مغان رقصند
نه او در بند تسبیحی نه این در بند زناری
چه در خلوت چه در کثرت، بهر جا هر که را دیدم
نه خالی خلوتی از تو، نه بیرون از تو بازاری
گرفتار گل و آن بلبل زارم که تا بوده
نسوده بیادب در سایهُ گلبرگ، منقاری
مگر صبح ازل سازد خلاصم ور نه چون سازم
که پیچیده است گردم شام هجران چون سیه ماری
چه کم گردد ز معشوقی چه کم گردد ز محبوبی
اگر در کار ما ضایع کند از دور دیداری
کند منعم ز دیوار و در او مدعی سهل است
میان ما و یاد او نخواهد بود دیواری
به کار خویشتن مشغول هر کس را که میبینم
به غیر از عاشقی کاری نیاید از رضی باری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حالات درونی و احساسات عمیقش صحبت میکند. او از بیحوصلگی و دلتنگیاش در زندگی شکایت دارد و میگوید که هیچکس جز او گرفتار عشق نیست. در عالم رقص و شادی برخی عارفان، او خود را در بند عشق میبیند. او به تضاد میان آسودگی و دلتنگی اشاره میکند و بیان میکند که حتی در خلوت و شلوغی هم عشق فراموشنشدنی و دائمی است. شاعر از دوستی و وصال معشوق میگوید و اینکه یاد او همواره در دلش است. در نهایت، او از ازدسترفته بودن خود در عالم عشق و بندگی سخن میگوید و تأکید میکند که عاشقی تنها دغدغه اوست.
هوش مصنوعی: کسی که از زندگی خود خسته است و از عمرش ناراضی، روزهای تیره و غمانگیزی را تجربه میکند و در دل با درد و رنج دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چقدر لذت بیدغدغهگی است، اما میدانم که دل شاد و آرامی بهتر از دل آزرده و پریشان بر اثر آرزوهای زیاد است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده میشود که در مکانهای عشق و عرفان، افرادی با پیشینههای متفاوت و باورهای مختلف برخلاف تعصبات خود به شادی و رقص میپردازند. یکی از آنها، یک عالم دینی است که از تسبیح و مراسمهای رسمی آزاد است، و دیگری فردی است که از قید و بندهای مذهبی رهایی یافته است. این دو به نشانهی آزادی و بیخیالی در کنار هم قرار دارند و به زندگی و شادی میپردازند.
هوش مصنوعی: هر جا که بودم، چه در تنهایی و چه در جمع، هر کسی را که دیدم، هیچ جا نبود که از تو خالی باشد، نه در خلوتی بود که تو را نداشته باشد و نه در بازاری که تو در آن نباشی.
هوش مصنوعی: من در دام گل گرفتار شدهام و مانند بلبل زار هستم که همیشه در سایهٔ گلبرگها به خاطر بیادبیام، بیقرار و آشفتهام.
هوش مصنوعی: آیا صبح ازلی مرا نجات خواهد داد یا اینکه چگونه میتوانم از این وضعیت رهایی یابم، در حالی که در شب جدایی مانند ماری سیاه پیچیده و گرفتار شدهام؟
هوش مصنوعی: اگر با معشوق و محبوب خود از دور هم دیداری داشته باشیم، کمبودی در عشق و محبت ما ایجاد نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر موجودی به نام منعم، در ترک کردن دیوار و در مصالحه کند، در این حالت ادعای حاضران ساده خواهد بود، چرا که در ارتباط ما با یاد او هیچ مانعی وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: هر کس را که میبینم، به جز عاشقها، مشغول کاری دیگر نیستند. به نظر میرسد که فقط عشق، این افراد را درگیر کرده است و کار دیگری برای انجام دادن ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.