گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

بهار حسن یا بستان عشق است

سر کوی تو یا رشک گلستان

تف آه است یا باد سموم است

سرشک ماست یا باران نیسان

بهوش خود نیم معذور دارم

که آیم بر سر کویت چو مستان

بهشتی چند باشد دوزخ از تو

رضی برخیز و عالم کن گلستان