گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

بی‌پرده برون میا که بسیار

دین و دل و دست رفته از کار

در حلقه تار و مار زلفت

بس سبحه که شد بدل به زنار

در دور دو چشم شوخ و مستت

بس گوشه نشین که شد قدح خوار

زنهار ز دست دوست گفتن

زنهار دگر مگوی زنهٰار

شستیم دو دست خود ز ایمان

بستیم میان خود به زنار

مطرب دستی به چنگ میزن

ساقی پائی به رقص بَردار

برقع ز جمال خود برافکن

تا سنگ آرد به عشقت اقرار

بر مار گذر کنی بگیرند

پازهر بجای زهر از مار

یک عشوه و صد جهان دل و جان

یک شعله و عالمی خس و خار

بخرام به مرده و بر انگیز

از عظم رمیم جان طیٰار

ما جهد بسی بکار بردیم

خود جهد نبرده است در کار

تا چند رضی ز بردباری

شد از تو خدا ز خلق بیزار

بیچاره رضی که مست و حیران

دیوانه فتاده بر درت زار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
لبیبی

فدای آن قد و زلفش که گویی

فرو هشته است از شمشاد شمشار

آن طره مشکریز دلدار

کرده است مرا به غم گرفتار

انوری

گر بنده به خدمتت نیامد

زو منت بی شمار می‌دار

ور یک دو سه روز کرد تقصیر

در خدمت تو عبث مپندار

زیرا که تو کعبه جلالی

[...]

عطار

بردار صراحیی ز خمار

بربند به روی خرقه زنار

با دردکشان دردپیشه

بنشین و دمی مباش هشیار

یا پیش هوا به سجده درشو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
ظهیری سمرقندی

بر هر ذره ای که در جهانست

منت دارد هزار خروار

بی دفتر ملک او زمانه

از پشت شکم کند چو طومار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه