بیپرده برون میا که بسیار
دین و دل و دست رفته از کار
در حلقه تار و مار زلفت
بس سبحه که شد بدل به زنار
در دور دو چشم شوخ و مستت
بس گوشه نشین که شد قدح خوار
زنهار ز دست دوست گفتن
زنهار دگر مگوی زنهٰار
شستیم دو دست خود ز ایمان
بستیم میان خود به زنار
مطرب دستی به چنگ میزن
ساقی پائی به رقص بَردار
برقع ز جمال خود برافکن
تا سنگ آرد به عشقت اقرار
بر مار گذر کنی بگیرند
پازهر بجای زهر از مار
یک عشوه و صد جهان دل و جان
یک شعله و عالمی خس و خار
بخرام به مرده و بر انگیز
از عظم رمیم جان طیٰار
ما جهد بسی بکار بردیم
خود جهد نبرده است در کار
تا چند رضی ز بردباری
شد از تو خدا ز خلق بیزار
بیچاره رضی که مست و حیران
دیوانه فتاده بر درت زار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فدای آن قد و زلفش که گویی
فرو هشته است از شمشاد شمشار
آن طره مشکریز دلدار
کرده است مرا به غم گرفتار
گر بنده به خدمتت نیامد
زو منت بی شمار میدار
ور یک دو سه روز کرد تقصیر
در خدمت تو عبث مپندار
زیرا که تو کعبه جلالی
[...]
عاجز شدم از گرانی بار
طاقت نه چگونه باشد این کار
بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار
با دردکشان دردپیشه
بنشین و دمی مباش هشیار
یا پیش هوا به سجده درشو
[...]
بر هر ذره ای که در جهانست
منت دارد هزار خروار
بی دفتر ملک او زمانه
از پشت شکم کند چو طومار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.